مرثیه آفتاب
آه ! از غروب آفتاب
عقیقی شدن گونه های شفق
گیسو پریشی "سپیده "
شبنم ریزی "مژگان "
سفید گشتن زلف "سحر"
آه ! از غروب آفتاب که "جان و جهان " تیره میشود و خدا نیز هم ...
در غروب اوست که "ناهید" انار احساسش را خون میکند.
غروب آفتاب سهمگین واقعه تاریخ است .
"او" آفتاب بود، "جهان اندیشه " را.
"کوثر" بود "مزرعه حیات " را.
منهجش "نهج علی " بود و "طریق الاسراء محمد".
چون "مسیح " معلم "تجرید و تفرید" بود.
چنان "داوود" زره باف روح بود و "سلیمان "وار فرمان روای "آب و آتش ".
"موسای " زمان بود و سینه اش "سینا" و خانه اش "وادی ایمن ".
"حلم " از او جامه بر تن داشت و "علم " از کامش "شراب " مینوشید.
شب را با "قرآن " به سر میکرد و سحر "صحیفه " بر سر میگرفت و خدایش "صحف " میبخشید.
"طریقت " را از "متن شریعت " به "بلد الامین حقیقت " راهبر بود.
به "عرفان زبان برهان " میداد و "برهان را قرآن " میآموخت .
نامش "حسینعلی " بود و آئینش انتظار و "مکتب اعتراض ".
پیشانیش "بوسه گاه خدا" بود و "قافستان قدسیان ".
"قلم " از "موژه" او "رقصی به سوی خدا" آموخت .
چین شقیقه های او تاریخ را جغرافیا بود.
گلبرگ گونه هایش "قاره های نامکشوف روح " را میمانست .
"مجمع الجزایر" فضیلت ها و پاکی ها بود.
"خردستیزان " سنگ بر پیشانیش زدند و او "بال رحمت " فرش راهشان نمود.
کوثر نوشان علمش "ساغر" بر فرقش شکستند.
او از خدا عذر تقصیرشان به اجابت خواست .
نامش "حسینعلی " بود و آئینش انتظار و "مکتب اعتراض ".
"نامردی ها و مرارت ها" را با "مروت " پاسخ میداد.
"تهمت "ها را "تهم تن " وار تحمل میکرد و بر "تهمت پراکنان " "حکمت " هدیه میداد.
"یار مظلومان " بود و دعوتگر جبابره و طواغت به سوی حق .
چون "علی " سر در "چاه " میکرد و "وحدت امت " را "شیرازه " میبست .
نامش "حسینعلی " بود و آئینش "سلام و سلم ".
نامش "حسین " و آئینش شهادت و خود "پدر شهید".
پاره نامش "علی " بود و آئینش "مدارا و مروت " که "مولایش علی " بود.
زبانش "زبان قرآن " بود و تن پوشش "روایت و درایت ".
عمامه محمد در سر داشت و "ذوالفقار علی " در کام و "حلم حسن " در "سینه ".
شارح "خطبه زهرا" بود و "اصول " را "کافی " و "فقه " را "روضه ".
"رایت " ولایت بود و "نبی " نبوت و "جامع الشرایع ".
خدایش "خدای رحمت گستر گل فروش " بود نه خدای "خنجر و تیغ و تبر".
قرآنی میخواند که به انسان حقوق اساسی میبخشد.
دین او دین تکلیف اندیش تقدیرمدار نبود که دین رسالت و هدایت بود.
آزاده و نستوه بود چون "شاخه طوبی "
راست و صادق بود چون سپیده و شفق .
"زلال " بود چون عصمت اشک "ساکنان حرم سر و عفاف ملکوت ".
او راز سر به مهر بود و آئینه خدانما.
آری او "عبد صالح " بود و "حسین علی ".