و برای جواز به بردگی گرفتن اسیر مسلمان به "اطلاق خبر زهری" استدلال شده (چون اطلاق خبر شامل اسیر قبل از پایان جنگ و اسیر بعد از پایان جنگ میشود)، و برای جواز فدیه گرفتن به روایتی که قبلا بیان شد که "پیامبر(ص) مردی از بنی عقیل را که اسلام آورده بود در مقابل دو اسیر از اصحاب خود آزاد نمود" استدلال شده. و برای جواز منت گذاردن به "قاعده اولویت" استدلال شده، به این معنی که فقهاء نسبت به کسی که اسیر شده و اسلام هم نیاورده منت گذاردن را جایز میدانند، پس به طریق اولی نسبت به اسیری که مسلمان شده جایز میباشد، چنانکه در جواهر آمده است.
ولکن ممکن است نسبت به استدلالی که به "خبر زهری" و "خبر مفاداة" شد، مناقشه شود به اینکه در این دو خبر شرائط حجیت جمع نیست، و ثابت هم نشده که اسارت آن مرد از بنی عقیل قبل از پایان جنگ بوده باشد (چون اگر چنین چیزی ثابت شود که اسلام او قبل از پایان جنگ بوده است، این مانع از اسارت او خواهد شد) و به بردگی گرفتن مسلمان هم اهانت به اوست، و اصل هم در هر انسانی حریت اوست. و دیگر اینکه مقام مورد بحث (کسی که قبل از پایان جنگ اسیر شود و سپس اسلام بیاورد) با کسی که بعد از جنگ اسیر شده قابل قیاس نیست؛ زیرا کسی که بعد از جنگ اسیر شده و بعد مسلمان شده، اسلام او بعد از تعلق حق بردگی بر او واقع شده اگرچه به نحو تخییر هم باشد، پس حق بردگی که جلوتر بر وی واقع شده استصحاب میشود، و این به خلاف مقام مورد بحث است که حق بردگی بعد از مسلمان شدن به او تعلق گرفته است.
فدیه گرفتن مسلمان هم خلاف اصل حریت و خلاف حرمت اسلام است؛ زیرا فدیه گرفتن فرع بر این است که حقی نسبت به او پیدا شود، و با آوردن اسلام حقی بر او ثابت نیست. علاوه بر اینکه برگرداندن مسلمان به کفار به عنوان فدیه هم باعث ضرر زدن به مسلمان و خطری برای دین اوست، مگر اینکه آن مسلمان در میان کفار دارای قبیله و عشیره ای باشد که