صفحه ۳۲۷

ابویوسف گوید: بسیاری از علمای اهل مدینه برای من نقل کردند که: وقتی لشکر عراق از طرف سعد بن ابی وقاص بر عمر بن خطاب وارد شد، عمر با اصحاب پیامبر(ص) درباره تشکیل دفتر حساب برای حقوق افراد مشورت کرد... و با آنان درباره تقسیم زمینهای عراق و شام که خداوند به مسلمانان برگردانده بود مشورت کرد، گروهی چنین سخن گفته و خواستند که: حقوقشان و آنچه که فتح کرده اند بین آنان تقسیم شود، عمر گفت: چگونه عده ای از مسلمانان بعد بیایند و ببینند که زمین با کشاورزان عظیم الجثه آن تقسیم شده و از پدران به ارث رسیده و به تصرف افراد بخصوصی در آمده ؟ نظر من این نیست...هنگامی که زمین عراق و شام با کشاورزان آن تقسیم شود دیگر با چه چیز مرزها حفظ شود؟ و برای بچه ها و زنان بیوه این شهر و سایر شهرها از سرزمین شام و عراق چه چیز می‎ماند؟ آنگاه جمع زیادی از آنان دور عمر را گرفتند و گفتند: آیا آنچه را که خداوند با شمشیرهای ما به ما برگردانده به گروهی که حضور نداشته و شاهد جنگ نبوده اند اختصاص می‎دهی و...

در آن هنگام نظر عثمان و علی (ع) و طلحه و ابن عمر نیز همان نظر عمر بود. آنگاه عمر به دنبال ده نفر از انصار فرستاد، "پنج نفر از بزرگان و اشراف قبیله "اوس" و پنج نفر از بزرگان و اشراف قبیله "خزرج"، وقتی که آنها جمع شدند عمر حمد خدا نمود و او را به آنچه که سزاوار است ستایش کرد، سپس گفت:...من چنین دیدم که زمین را با کشاورزانش نگه دارم و بر آنان در زمین مالیات و بر افراد جزیه قرار دهم تا بپردازند و مجموعه زمینها برای مسلمانان باشد، از جنگجویان و نسل موجود و کسانی که بعد از آنان می‎آیند. آیا می‎بینید که این مرزها مردانی را می‎خواهد تا ملازم آن باشند؟ و می‎بینید که این شهرهای بزرگ - مثل شام و جزیره و کوفه و بصره و مصر - لازم است با سربازان پاسبانی شود و پرداخت حقوق به آنان جریان داشته باشد؟ پس وقتی که زمین با کشاورزانش تقسیم گردد از کجا مخارج اینها پرداخت شود؟

ناوبری کتاب