صفحه ۳۱۶

و اما اگر زمینی پیش از خشک شدن توسط آباد کننده ای آباد شده و صاحبان آن هم نابود نشده اند و از آن اعراض نکرده اند، در اینکه آیا چنین زمینی بعد از خشک شدن بر ملک آباد کننده آن باقی است یا از ملک او خارج شده، یا اینکه تفصیل دهیم و بگوئیم: اگر ملکیت او بدون آباد کردن بوده - مانند اینکه به ارث برده یا خریده و مانند آن - در این صورت بعد از خشک شدن بر ملک او باقی است؛ و آنجا که ملکیت او به آباد کردن پیدا شده در این صورت بعد از خشک شدن ملکیتش از بین رفته است ؟ مسأله دارای چند صورت است که تفصیل آن در فصل انفال خواهد آمد.

اما زمینی که آباد شدن آن عارضی است، اگر عمران آن به خودی خود بوده آن نیز ملک امام است.

و اگر کسی آن را به قصد مالک شدن آباد نموده آن زمین ملک اوست و آن شخص اجمالا مالک آن است - یا اصل زمین را و یا فقط حیثیت احیاء را - چنانکه خواهد آمد.

و در این صورت اگر آباد کننده مسلمان است یا بر آن اسلام آورده، زمین ملک اوست و از ملکیت او خارج نمی شود مگر به اعراض از آن، یا با معامله ای که منتقل کننده باشد، یا به عوامل غیر اختیاری مانند اینکه به ارث به دیگری برسد یا دوباره موات گردد، البته در فرض اخیر اختلاف است که آیا از ملک او خارج می‎شود یا نه، و در این جهات شخص ذمی و معاهد نیز همانند مسلمان است.

و اگر مالک چنین زمینی کافر حربی باشد ملکیتش با اسبابی که ملکیت مسلمان را زائل می‎کند و نیز با به غنیمت در آمدن توسط مسلمانان مثل دیگر اموالشان زایل می‎گردد و آن زمین ملک مسلمانان به عنوان اینکه مسلمانند می‎گردد. [یعنی ملک شخص خاصی نمی شود، بلکه ملک عنوان "مسلمانان" خواهد شد].

همچنین است اگر با آن کافر مصالحه کنند که زمینی که دست اوست ملک مسلمانان به عنوان اینکه مسلمانند باشد، که در این صورت متولی تصرف و قبول کننده آن امام است که حاصل آن را در مصالح مسلمین مصرف می‎نماید.

ناوبری کتاب