صفحه ۳۰۵

عوف گوید: نزد خالد آمدم و گفتم: ای خالد، آیا نمی دانی که رسول خدا(ص) حکم کرد به مستحق بودن قاتل نسبت به سلب مقتول ؟ خالد گفت: آری ولکن من قیمت این را زیاد می‎دانم. به او گفتم: به او برمی گردانی یا اینکه رسول خدا(ص) را از جریان کار شما آگاه خواهم نمود. خالد گفت: هرگز به او برنمی گردانم.

عوف گوید: نزد پیامبر(ص) جمع شدیم و من قصه مددی و آنچه که خالد انجام داده بود را برای حضرت نقل کردم، رسول خدا(ص) فرمود: ای خالد، چه چیز باعث شده که تو چنین کاری را انجام دهی ؟ خالد گفت: دیدم قیمت آن زیاد است، حضرت فرمود: آنچه از او گرفته ای به او برگردان، عوف گوید: به خالد گفتم: بگیر خالد (کنایه از دهن کجی نمودن) نگفتم چنین می‎کنم ؟

رسول خدا فرمود: جریان چیست ؟ من جریان را گفتم، عوف گوید: رسول خدا(ص) ناراحت شدند و فرمودند: ای خالد، سلب را به او برنگردان، آیا شما نسبت به فرماندهان من کوتاهی می‎کنید، خوبی فرماندهی آنان برای شما باشد و ناراحتی ها برای آنها؟"مبسوط ‏66/2، کتاب قسمة الفئ و الغنایم.

صحیح مسلم نیز قصه را روایت کرده، مراجعه نمائید.مغنی ‏426/10 - 427

از اینکه عوف علیه خالد به فرمان رسول خدا(ص) احتجاج کرد، استفاده می‎شود که اصحاب پیامبر(ص) از فرمان حضرت فهمیده اند که آن یک حکم دائمی بوده که اختصاص به موارد خاص نداشته است.

و نیز ممکن است بر دائمی بودن حکم استدلال شود به اینکه از قرار دادن پیامبر(ص) سلب را برای قاتل در موارد زیادی از جنگها، و همچنین این سخن حضرت: "هر کس فرد دیگر را بکشد سلب او برای قاتل است." یا: "هر

ناوبری کتاب