به خدا سوگند اینقدر این لباس خود را وصله زدم که از وصله کننده آن شرم دارم؛ کسی به من گفت: چرا این لباس کهنه را بیرون نمی اندازی ؟ گفتم: از من دور شو، صبحگاهان شبروان ستایش شوند."کذلک من عظمت الدنیا فی عینه و کبر موقعها فی قلبه آثرها علی الله فانقطع الیها و صار عبدا لها. و قد کان فی رسول الله (ص) کاف لک فی الاسوة، و دلیل لک علی ذم الدنیا و عیبها، و کثرة مخازیها و مساویها، اذ قبضت عنه أطرافها و وطئت لغیره أکنافها، و فطم عن رضاعها، وزوی عن زخارفها. و ان شئت ثنیت بموسی کلیم الله (ص) اذ یقول: "رب انی لما أنزلت الی من خیر فقیر." والله ما سأله الا خبزا یأکله؛ لانه کان یأکل بقلة الارض. و لقد کانت خضرة البقل تری من شفیف صفاق بطنه لهزاله و تشذب لحمه. و ان شئت ثلثت بداود (ص) صاحب المزامیر، و قارء أهل الجنة، فلقد کان یعمل سفائف الخوص بیده و یقول لجلسائه: أیکم یکفینی بیعها؟ و یأکل قرص الشعیر من ثمنها. و ان شئت قلت فی عیسی بن مریم (ع) فلقد کان یتوسد الحجر و یلبس الخشن، یأکل الجشب، و کان ادامه الجوع و سراجه باللیل القمر، و ظلاله فی الشتاء مشارق الارض و مغاربها، و فاکهته و ریحانه ماتنبت الارض البهائم، و لم تکن له زوجة تفتنه، و لا ولد یحزنه، و لا مال یلفته، و لا طمع یذله، دابته رجلاه و خادمه یداه. فتأس بنبیک الاطیب الاطهر(ص) فان فیه أسوة لمن تأسی، و عزاء لمن تعزی. و أحب العباد الی الله المتأسی بنبیه و المقتص لاثره، قضم الدنیا قضما، و لم یعرها طرفا، أهضم أهل الدنیا کشحا، و أخمصهم من الدنیا بطنا، عرضت علیه الدنیا فأبی أن یقبلها، و علم أن الله - سبحانه - أبغض شیئا فأبغضه، و حقر شیئا فحقره، و لو لم یکن فینا الاحبنا ما ابغض الله و رسوله و تعظیمنا ما، صغر الله و رسوله، لکفی به شقاقا لله و محادة عن أمر الله. و لقد کان (ص) یأکل علی الارض، و یجلس جلسة العبد، و یخصف بیده نعله، و یرقع بیده ثوبه، و یرکب الحمار العاری و یردف خلفه، و یکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة - لاحدی أزواجه - غیبیه عنی، فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا و زخارفها، فأعرض عن الدنیا بقلبه، و أمات ذکرها من نفسه و أحب أن تغیب زینتها عن عینه، لکیلا یتخذ منها ریاشا و لا یعتقدها قرارا، و لا یرجو فیها مقاما، فأخرجها من النفس، و أشخصها عن القلب، و غیبها عن البصر. و کذلک من أبغض شیئا أبغض أن ینظر الیه، و أن یذکر عنده. و لقد کان فی رسول الله (ص) ما یدلک علی مساوی الدنیا و عیوبها، اذ جاع فیها مع خاصته، و زویت عنه زخارفها مع عظیم زلفته. فلینظر ناظر بعقله، أکرم الله محمدا(ص) بذلک أم أهانه ؟ فان قال: "أهانه" فقد کذب و أتی بالافک العظیم. و ان قال: "أکرمه" فلیعلم أن الله قد أهان غیره حیث بسط الدنیا له، وزواها عن أقرب الناس منه، فتأسی متأس بنبیه و اقتص أثره، و ولج مولجه، و الا فلا یأمن الهلکة، فان الله جعل محمدا(ص) علما للساعة، و مبشرا بالجنة، و منذرا بالعقوبة، خرج من الدنیا خمیصا، وورد الاخرة سلیما، لم یضع حجرا علی حجر حتی مضی لسبیله، و أجاب داعی ربه. فما أعظم منة الله عندنا حین أنعم علینا به سلفا نتبعه، وقائدا نطاء عقبه. والله لقد رقعت مدرعتی هذه حتی استحییت من راقعها. و لقد قال لی قائل: ألا تنبذها عنک ؟ فقلت: اغرب عنی فعند الصباح یحمد القوم السری. (نهج البلاغه، فیض 505/، لح 226/، خطبه 160) در متن این روایت کلمات زیر بدین معنی است: اسوة : با ضم و کسر - الگو، سرمشق. مخازی: - جمع مخزاة - چیزی که از آوردن نام آن انسان شرمگین است. مساوی: عیب ها. اکناف: جوانب و اطراف. زوی: گرفته شده. شف الثواب شفا و شفیفا: لباس نازک و شفاف. صفاق: بر وزن کتاب - پوست شکم. هزال: لاغری. تشذب: پراکندگی و آب شدن گوشت. مزامیر داود: وسیله ای که با آن زبور و سایر ادعیه خوانده میشد. سفائف: - جمع سفیفه - بافته شده. خوص - با ضم خاء- برگهای خرما. جشب: غذای سفت و خشک که خوردن آن دشوار است. ظلال: جمع ظل - سایه بان، جایگاه. قضم: با گوشه دندان جویدن به طوری که دهانش از آن چیز پر نشده و گوئی که از آن نخورده. لم یعرها طرفا: با گوشه چشم نیز به وی نگاه نکرد چه رسد به اینکه آن را مورد نظر قرار داده باشد. هضم: خالی بودن شکم از طعام. کشح : لگن خاصره به پائین. خصف النعل: کفش را وصله زد. ریاش: لباس فاخر. اشخصها: آن را دور کرد. مدرعة : لباس پشمین. سری: حرکت در شب.