این گذشته تو از دو حال خارج نیستی: یا مردی هستی که خود را آماده جانبازی در راه حق ساخته ای، بنابراین نسبت به حق واجبی که باید بپردازی یا کار نیکی که باید انجام دهی چرا خود را در اختفا نگه میداری ؟! یا مردی هستی بخیل و تنگ نظر، در این صورت مردم چون ترا نبینند مأیوس میشوند و از حاجت خواستن صرف نظر میکنند. با اینکه بیشتر حوائج مراجعان برای تو چندان زحمتی ندارد، مانند شکایت از ستمی یا درخواست انصاف در معامله ای."و أما بعد، فلاتطولن احتجابک عن رعیتک، فان احتجاب الولاة عن الرعیة شعبة من الضیق و قلة علم بالامور، و الاحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، و یعظم الصغیر، و یقبح الحسن، و یحسن القبیح و یشاب الحق بالباطل، و انما الوالی بشر لا یعرف ما تواری عنه الناس به من الامور، و ایست علی الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب، و انما أنت أحد رجلین: اما امرؤ سخت نفسک بالبذل فی الحق، ففیم احتجابک ؟ من واجب حق تعطیه، أو فعل کریم تسدیه ؟ أو مبتلی بالمنع. فما أسرع کف الناس عن مسألتک اذا أیسوا من بذلک . مع أن أکثر حاجات الناس الیک مما لا مؤونة فیه علیک من شکاة مظلمة أو طلب انصاف فی معاملة . (نهج البلاغه، فیض 1024/، لح 441/، نامه 53)
نظیر این روایت نیز در کنزالعمال از ابن عساکر و دینوری آمده است.ر.ک . کنزالعمال 185/13، قسمت افعال، کتاب فضایل، باب فضایل صحابه، حدیث 36553
3- باز در همان کتاب در نامه آن حضرت به قثم بن عباس که کارگزار آن حضرت در مکه بود آمده است:
"اما بعد، حج را برای مردم اقامه کن و ایام الله را به آنان گوشزد نما، صبح و عصر در میان مردم بنشین و به پرسشهای آنان پاسخ بده و نادانان را بیاموز و با دانشمندان مذاکره کن و واسطه ای بین خود و مردم جز زبان خویش قرار مده و دربانی جز چهره خود نداشته باش. و هرگز حاجتمندی را از ملاقات خود محروم مکن؛ زیرا اگر حاجتمندی ابتدا ناامید از در خانه تو برگردد برآوردن حاجت او در زمانهای بعد کار قابل ستایشی نیست."أما بعد، فأقم للناس الحج، و ذکرهم بأیام الله، و اجلس لهم العصرین، فأنت المستفتی، و علم الجاهل، و ذاکر العالم، و لایکن لک الی الناس سفیر الا لسانک، لا حاجب الا وجهک، و لا تحجبن ذا حاجة عن لقائک بها، فانها ان ذیدت عن أبوابک فی أول وردها لم تحمد فیما بعد علی قضائها. (نهج البلاغه، فیض 1062/، لح 457، نامه 67) در متن عربی این نامه واژه "عصران" به معنی صبحگاه و شامگاهان، "ان ذیدت" اگر نیاز افتد، و "ورد" با کسر واو به معنی وارد شدن است.