صفحه ۳۹۱

از نشستن امتناع کرد. حضرت به وی فرمود: بر روی آن بنشین نیکی را کسی جز الاغ رد نمی کند، آنگاه فرمود: پیامبرخدا فرمود: هنگامی که بزرگ قومی به نزد شما آمد او را احترام کنید."دخل رجلان علی امیرالمؤمنین (ع) فألقی لکل واحد منهما وسادة فقعد علیها أحدهما و أبی الاخر. فقال امیرالمؤمنین (ع): اقعد علیها، فانه لا یأبی الکرامة الا حمار. ثم قال: قال رسول الله (ص): اذا أتاکم کریم قوم فأکرموه. (اصول کافی ‏659/2، کتاب العشرة، باب اکرام الکریم، حدیث 1)

43- کتاب مناقب از کتاب مختار تمار، از ابی مطر بصری روایت نموده که گفت: امیرالمؤمنین (ع) بر جایگاه خرمافروشان گذر می‎کرد چشمش به کنیزی افتاد که گریه می‎کرد، به کنیز فرمود: علت گریه تو چیست ؟ گفت: مولایم مرا با یک درهم فرستاده تا خرما بخرم ولی خرمائی را که خریداری کرده بودم نپسندید، خرما را به نزد خرمافروش آوردم ولی او از پس گرفتن آن امتناع کرد، حضرت نزد خرمافروش رفته و فرمود:

"ای بنده خدا این یک خدمتگزار است و کاره ای نیست خرما را بگیر و درهمش را به او باز گردان"، خرمافروش از جای بلند شد و با مشت به سینه حضرت زد. مردم اجتماع کردند و گفتند: این امیرالمؤمنین (ع) است، نفس مرد به شماره افتاد و رنگش زرد شد و خرما را گرفت و درهم را به کنیز بازگردانید، آنگاه گفت: ای امیرمؤمنان، از من بگذر. حضرت فرمود: بسیار خرسند می‎شوم اگر خودت را اصلاح کنی.

در کتاب فضایل احمد آمده است: "اگر حق مردم را بپردازی..."

باز در داستان دیگر از آن حضرت (ع) منقول است که آن حضرت یک روز چند بار غلامش را صدا زد ولی پاسخی از او نشنید، به دنبال وی بیرون شد، او را در کنار در منزل یافت، به وی فرمود: "چه باعث شده که جواب من را نمی دهی ؟" غلام گفت: از پاسخ دادن خسته شده ام و از کیفر نکردن شما هم

ناوبری کتاب