خویش - علیهم السلام - نقل نموده است که فرمود:
"امیرالمؤمنین (ع) در راه با فردی از اهل ذمه همراه شد. ذمی به وی گفت: ای بنده خدا به کجا میروی ؟ گفت: به کوفه میروم. هنگامی که خواستند از یکدیگر جدا شوند حضرت چند قدم به همراه او رفت، ذمی گفت: مگر شما نمی خواستید به کوفه بروید؟ حضرت فرمود: بله. ذمی گفت: اما شما به راه خود نرفتید. حضرت فرمود: میدانم. گفت: با اینکه میدانید پس چرا به دنبال من آمدید؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: این از آداب رفاقت و همراهی است که فرد رفیق خود را چند قدم همراهی کند، پیامبر ما این گونه به ما دستور فرموده. ذمی گفت: پیامبر شما این گونه فرموده ؟ فرمود: بله. ذمی گفت: بی گمان آنان که از وی پیروی میکنند به خاطر همین کارهای پسندیده است، من تو را گواه میگیرم که بر دین توام. شخص ذمی از همانجا به همراه امیرالمؤمنین (ع) آمد و چون آن حضرت را شناخت مسلمان شد."أن امیرالمؤمنین (ع) صاحب رجلا ذمیا، فقال له الذمی: أین ترید یا عبدالله ؟ فقال: أرید الکوفة، فلما عدل الطریق بالذمی عدل معه أمیرالمؤمنین (ع) فقال له الذمی: ألست زعمت أنک ترید الکوفة ؟ فقال له: بلی. فقال له الذمی: فقد ترکت الطریق، فقال له: قد علمت. قال: فلم عدلت معی و قد علمت ذلک ؟ فقال له أمیرالمؤمنین (ع): هذا من تمام حسن الصحبة أن یشیع الرجل صاحبه هنیئة اذا فارقه، و کذلک أمرنا نبینا(ص). فقال له الذمی: هکذا قال ؟ قال: نعم. قال الذمی: لاجرم انما تبعه من تبعه لافعاله الکریمة، فاءنا أشهدک أنی علی دینک و رجع الذمی مع امیرالمؤمنین (ع)، فلما عرفه أسلم. (اصول کافی 670/2، کتاب العشرة، باب حسن الصحابه و حق الصاحب فی السفر، حدیث 5)
42- باز در همان کتاب به سند خود از عبدالله بن قداح، از امام صادق (ع) آمده است که فرمود:
"دو مرد بر امیرالمؤمنین (ع) وارد شدند، آن حضرت برای هر یک از آنها یک تشکچه انداخت که روی آن بنشینند. یکی از آنها بر روی آن نشست و دیگری