صفحه ۳۸۶

37- باز در همان کتاب در نامه ای از آن حضرت (ع) به یکی از کارگزارانش آمده است:

"اما بعد، دهقانان محل فرمانداری ات از خشونت، قساوت، تحقیر و سنگدلی تو شکایت آورده اند و من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، چرا که مشرکند؛ و نه سزاوار دوری و جفایند، چرا که با آنان پیمان بسته ایم. پس لباسی از نرمش همراه با کمی شدت بر آنان بپوشان و با رفتاری میان نرمش و شدت با آنان معامله کن، اعتدال را در میان آنان رعایت نما، نه زیاد آنان را به خود نزدیک کن و نه دور؛ ان شاءالله."أما بعد، فان دهاقین أهل بلدک شکوا منک غلظة و قسوة، احتقارا و جفوة . نظرت فلم أرهم أهلا لان یدنوا لشرکهم، و لا أن یقصوا و یجفوا لعهدهم، فالبس لهم جلبابا من اللین تشوبه بطرف من الشدة، و داول لهم بین القسوة و الرأفة، و امزج لهم بین التقریب و الادناء، والابعاد و الاقصاء، ان شاءالله. (نهج البلاغه، فیض 869/، لح 376/، نامه 19)

38- باز در همان کتاب آمده است:

"و از بدترین حالات زمامداران در پیشگاه صالحان این است که گمان برده شود آنها فریفته تفاخر گشته و کارشان شکل برتری جوئی به خود گرفته، من از این ناراحتم که حتی در ذهن شما جولان کند که مدح و ستایش را دوست دارم و از شنیدن آن لذت می‎برم. من - بحمدالله - چنین نیستم؛ و اگر (فرضا) دوست هم می‎داشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات پرعظمت و کبریائی خدا - که از همه کس به ثنا و ستایش سزاوارتر است - آن را ترک گفتم. گاهی هست که مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهده ها و تلاشهایشان لازم می‎شمرند؛ ولی مرا به سخنان جالب خود نستائید، چون من می‎خواهم خود را از مسئولیت حقوقی که بر گردنم است خارج سازم، حقوقی که خداوند و شما بر گردنم دارید و هنوز کاملا از انجام آن فراغت نیافته ام؛ و نیز برای واجباتی که به جای نیاورده و باید

ناوبری کتاب