آن حضرت بر زمین مینشست و بر زمین میخوابید، روی زمین غذا میخورد؛ کفشها و لباسهایش را خود وصله میزد، در را خود میگشود. گوسفند میدوشید، شتر را میبست و باز میکرد، هنگامی که خادم خسته میشد کمک او گندم آسیا میکرد. آب وضوی خود را خود شب تهیه میکرد و بالای سرش میگذاشت، بیشتر از همه از کثرت حیا به زمین نگاه میکرد، به هنگام نشستن به متکا لم نمی داد، در کارها به خانواده کمک میکرد، گوشت خرد میکرد، به صورت بسیار ساده بر سفره های طعام مینشست، انگشتان خود را میلیسید، آروغ نمی زد، مهمانی فرد آزاد و بنده را میپذیرفت و لو اینکه وی را به صرف قلم و پاچه [گوسفند] دعوت میکردند، هدیه را میپذیرفت اگر چه یک جرعه از شیر بود، و آن را میل میفرمود، ولی صدقه نمی خورد؛ به صورت کسی خیره نگاه نمی کرد، برای خدا غضب میکرد نه برای نفس خودش، بسا به شکم خویش از گرسنگی سنگ میبست. هر چه حاضر بود میخورد، و هر چه به دست میآمد بازنمی گرداند، دو نوع لباس نمی پوشید، یک لباس بلند تیره رنگ یمنی میپوشید با یک جبه بافته شده از پشم و نخهای ضخیم پنبه و کتان، بیشتر لباسهایش سفید بود، دستاری زیر کلاه خودش میپوشید و پیراهن را از سمت راستش یعنی آستین راست میپوشید، برای روز جمعه لباس مخصوص داشت، و هرگاه لباس نو میپوشید لباسهای کهنه خویش را به فقیر میداد، عبائی داشت که به هنگام نشستن آن را دولا میکرد و بر روی آن مینشست. یک انگشتر نقره در انگشت خنصر دست راست خود میکرد، خربزه را دوست میداشت، و از بوی بد بسیار ناراحت میشد، به