صفحه ۳۶۵

کتف او مهر نبوت که مهر خاتم پیامبران است بود. از همه مردم بخشنده تر و از همه بردبارتر و از همه مردم راستگوتر و در ادای دین از همه پیشگامتر بود.

و طبیعت وی از همه نرمتر و زندگی او از همه بزرگوارانه تر بود، کسی که در ابتدا با وی برخورد می‎کرد تحت تأثیر هیبت وی قرار می‎گرفت، و کسی که با وی معاشرت و همنشینی نموده بود بسیار او را دوست می‎داشت؛ توصیف کننده او می‎گفت: من پیش از او و پس از او کسی را همانند او ندیده ام."اذا مشی یتقلع کأنما یمشی فی صبب، و اذا التفت التفت جمیعه، بین کتفیه خاتم النبوة و هو خاتم النبیین. أجود الناس کفا، و أرحب الناس صدرا، و أصدق الناس لهجة، و أوفی الناس ذمة، و ألینهم عریکة، و أکرمهم عشرة، من رآه بدیهة هابه، و من خالطه معرفة أحبه، یقول ناعته: لم أرقبله و لا بعده مثله. (و روی نحوه بتفاوت ما عن کتاب الغارات عن علی (ع)؛ بحارالانوار ‏190/16و194، تاریخ پیامبر(ص)، باب اوصاف آن حضرت، حدیث 27 و 33)

نظیر این روایت به نقل از کتاب الغارات به نقل از علی (ع) در همین کتاب آمده است.

18- باز در همان کتاب از امالی صدوق به سند خود از موسی بن جعفر از پدرش، از پدرانش از امیرالمؤمنین - علیهم السلام - آمده است که فرمود:

"یک نفر یهودی چند دینار از رسول خدا(ص) طلبکار بود، روزی از آن حضرت طلب خود را مطالبه کرد حضرت فرمود: اکنون چیزی ندارم که به تو بدهم. یهودی گفت: ای محمد، من تو را رها نمی کنم تا طلبم را ندهی ! فرمود: پس من در کنار تو می‎نشینم، آن حضرت در کنار وی نشست تا در همانجا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبح فردا را ادا نمود. اصحاب پیامبرخدا(ص) در آنجا جمع شدند و آن یهودی را ترسانده و تهدید می‎کردند، پیامبر(ص) به آنان نظر افکند و فرمود: چه می‎کنید؟! گفتند: یا رسول الله، آیا یک یهودی حق دارد شما را زندانی خود کند؟ آن حضرت فرمودند: خداوند مرا مبعوث نکرد تا به یک یهودی اهل ذمه و یا دیگری ظلمی روا دارم.

ناوبری کتاب