در این قسمت لازم است یادآور شویم که مقصود از اطاعت در این گونه روایات اطاعت از امر امام یا امیر و فرمانده است در اموری که مربوط به امور سیاسی و حکومتی میگردد به عنوان یک امر مولوی قطعی، و در مثل چنین مواردی تصمیم گیری نهائی با امام است و بر هر فردی واجب است که به خاطر حفظ نظام تسلیم او بوده و از نظرات او پیروی کند، اگر چه نظر شخصی وی در این موضوع خاص مخالف آن باشد؛ در نهج البلاغه آمده است که امام (ع) عبدالله بن عباس را در موضوعی که نظر مشورتی وی مخالف آن حضرت بود طرف سخن قرار داده و میفرماید: "این حق و وظیفه توست که نظر خود را به من یادآور شوی، ولی اگر من چیزی خلاف آن را تصمیم گرفتم وظیفه توست که از من اطاعت کنی."لک أن تشیر علی وأری، فان عصیتک فأطعنی. (نهج البلاغه، فیض 1239/، لح 531/، حکمت 321)
واما آنچه از امام در مقام بیان احکام خداوند صادر میگردد، این یک امر ارشادی است که اطاعتی فراتر از اطاعت امری که بدان ارشاد شده ندارد، نظیر اوامر فقیه در مقام بیان احکام خداوند متعال.
در معصیت خالق اطاعتی برای مخلوق نیست
هر کاری که به انجام آن فرمان داده شده در صورتی که معصیت خداوند در آن باشد، چه از ناحیه رهبر و امام باشد و یا فرماندهان منصوب از سوی او، فرمانبری آن جایز نیست.
بر این مضمون - علاوه بر اینکه خداوند - سبحان ولی - همه اولیاء است و در مقابل حق او هیچ حقی برای دیگران نیست - آیات و روایات مستفیض و بلکه متواتر دلالت دارد که برخی از آنها در مباحث گذشته کتاب و نیز ضمن مباحث همین فصل گذشت و در اینجا برخی دیگر را یادآور میشویم:
1- خداوند متعال از زبان اهل آتش میفرماید: و قالوا ربنا انا أطعنا سادتنا و