عمر گفت: یا راست میگویی یا گردنت را میزنم. گفت: من مردی از بنی المصطلق هستم، حارث بن ابی ضرار را در حالی ترک کردم که سپاه زیادی برای جنگ با شما آماده کرده بود و مردم بسیار دیگری به سوی او روی میآوردند و مرا فرستاده تا از شما خبر ببرم و ببینم آیا از مدینه حرکت کرده اید یا نه، عمر وی را نزد رسول خدا(ص) آورد و ماجرا را به آن حضرت گفت. پیامبرخدا(ص) وی را به اسلام دعوت کرد ولی او نپذیرفت، عمر گفت: ای رسول خدا(ص)، گردن او را بزنم ؟ پیامبرخدا(ص) وی را در اختیار او گذاشت و او گردنش را زد."مغازی 406/1
3- در مستدرک الوسائل از دعائم الاسلام آمده است:
"جاسوس و خبرچین در صورتی که دسترسی به آنها حاصل شد، کشته میشوند؛ از اهل بیت این گونه برای من روایت شده است."و الجاسوس و العین اذا ظفر بهما قتلا. کذلک روینا عن اهل البیت. (مستدرک الوسائل 249/3، ابواب دفاع، باب 1، حدیث 1)
4- در سنن ابی داود به سند خود از سلمة بن اکوع آمده است که گفت:
"در یکی از سفرها جاسوسی از مشرکین نزد پیامبر آمد، بعد ناگهان ناپدید شد، پیامبر(ص) فرمود: او را بیابید و بکشید - سلمه گوید: - من زودتر از دیگران به وی دست یافتم و او را کشتم و لباس و وسائل او را تصرف کردم و پیامبر آنها را به من بخشید."اتی النبی (ص) عین من المشرکین و هو فی سفر، فجلس عند اصحابه ثم انسل، فقال النبی (ص): اطلبوه فاقتلوه. قال: فسبقتهم الیه فقتلته و اخذت سلبه فنفلنی ایاه. (سنن ابی داود 45/2، کتاب الجهاد، باب فی الجاسوس المستأمن)
5- باز در همان کتاب از سلمه آمده است که میگفت: