اینها در ایجاد یک نوع رابطه بین افراد و چگونگی زندگی و تربیت آنان تأثیر بسزایی دارد؛ زیرا انسان از شئون مادی زندگی و خواص و آثار آن خواه ناخواه برکنار نیست.
ولی برای هر کس روشن است که انسانیت انسان و کرامت وی به بدن و مزاج و قوای مادی او نیست، بلکه به عقل و فکر و نظریات اوست؛ و آنچه بر قلب و روح او نیز حاکم است همان فکر و ایمان اوست که از همه چیز برای وی ارزشمندتر است به طوری که حاضر است در راه آن جان خود را نیز از دست بدهد.
اگر فرض کنیم افرادی در یک کشوری به دنیا آمده اند و در همه جهات مادی با هم مشترک هستند ولی فکر و عقیده آنها با یکدیگر متفاوت باشد، مشاهده میکنیم که هر روز با یکدیگر جنگ و درگیری و مشاجره دارند و بین آنان الفت و مجبت ایجاد نمی شود.
اما بر عکس اگر ما دو انسان را در نظر بگیریم که از دو کشور هستند و از نظر ویژگی های مادی کاملا با هم متفاوتند ولی دارای ویژگی های یکسان روحی و فکری و عقیده ای میباشند، مشاهده میکنیم که در کمال صمیمیت یکدیگر را دوست دارند؛ گویا هر دو یک روح واحد در دو جسد میباشند. و اصولا برای انسان از سایر حیوانات امتیازی جز به روح و فکر و عقاید او نیست.
پس آنچه وحدت اساسی بین انسانها به وجود میآورد و میتواند وحدت واقعی آنان را تضمین کند، همان وحدت فکری و ایمانی آنان است نه وحدت در وطن و نژاد.
به همین جهت مشاهده میکنیم که اسلام بین مسلمانان وحدت اسلامی برقرار میکند و آنان را به عنوان اینکه مؤمن هستند برادر یکدیگر قلمداد مینماید، و برای امتیازات مادی از قبیل جنسیت، زبان و رنگ در برابر ارزشهای روحی و فضایل