صفحه ۲۰۰

نکند؛ چه اینکه آنها برادران دینی هستند و کمک کاران در استخراج حقوق.

بدان که برای تو در این زکات نصیب مشخص و معینی است و شریکانی از مستمندان و ضعیفان بینوا داری، همان گونه که ما حق تو را می‎دهیم تو هم باید نسبت به حقوق آنها وفادار باشی، اگر چنین نکنی از مردمی خواهی بود که در رستاخیز بیش از همه دشمن و شکایت کننده داری؛ و بدا به حال آنکه در پیشگاه خداوند، فقیران و مساکین و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و درراه ماندگان خصم و شاکی او باشند.

کسی که امانت را خوار شمارد و دست به خیانت آلاید و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنیا به روی خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود؛ و بزرگترین خیانت خیانت به ملت، و رسواترین تقلب تقلب به پیشوایان مسلمانان است. والسلام."آمره بتقوی الله فی سرائر امره و خفیات عمله، حیث لاشاهد غیره و لا وکیل دونه. و آمره ان لا یعمل بشئ من طاعة الله فیما ظهر فیخالف الی غیره فیما اسر. و من لم یختلف سره و علانیته، و فعله و مقالته فقد ادی الامانة و اخلص العبادة . و آمره ان لایجبههم و لا یعضههم و لا یرغب عنهم تفضلا بالامارة علیهم، فانهم الاخوان فی الدین، و الاعوان علی استخراج الحقوق. و ان لک فی هذه الصدقة نصیبا مفروضا و حقا معلوما و شرکاء اهل مسکنة، و ضعفاء ذوی فاقة، و انا موفوک حقک فوفهم حقوقهم، و الافانک من اکثر الناس خصوما یوم القیامة، و بؤسا لمن خصمه عندالله الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون و الغارم و ابن السبیل. و من استهان بالامانة و رتع فی الخیانة و لم ینزه نفسه و دینه عنها فقد احل بنفسه فی الدنیا الذل و الخزی و هو فی الاخرة اذل و اخزی. و ان اعظم الخیانة خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة . (نهج البلاغه، فیض 884/، لح 382/، نامه 26) جمله "فیخالف الی غیره" چنانچه روشن است مفهوم نهی را در بردارد. جبهه: زدن به صورت او. عضهه: بهتان زدن. بؤس: نهایت نیازمندی، و در اینجا بؤسا جنبه نفرین را دارد. خزی جمع خزیه است، یعنی بلیه و خواری.

ناوبری کتاب