بدان که برای تو در این زکات نصیب مشخص و معینی است و شریکانی از مستمندان و ضعیفان بینوا داری، همان گونه که ما حق تو را میدهیم تو هم باید نسبت به حقوق آنها وفادار باشی، اگر چنین نکنی از مردمی خواهی بود که در رستاخیز بیش از همه دشمن و شکایت کننده داری؛ و بدا به حال آنکه در پیشگاه خداوند، فقیران و مساکین و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران و ورشکستگان و درراه ماندگان خصم و شاکی او باشند.
کسی که امانت را خوار شمارد و دست به خیانت آلاید و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنیا به روی خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود؛ و بزرگترین خیانت خیانت به ملت، و رسواترین تقلب تقلب به پیشوایان مسلمانان است. والسلام."آمره بتقوی الله فی سرائر امره و خفیات عمله، حیث لاشاهد غیره و لا وکیل دونه. و آمره ان لا یعمل بشئ من طاعة الله فیما ظهر فیخالف الی غیره فیما اسر. و من لم یختلف سره و علانیته، و فعله و مقالته فقد ادی الامانة و اخلص العبادة . و آمره ان لایجبههم و لا یعضههم و لا یرغب عنهم تفضلا بالامارة علیهم، فانهم الاخوان فی الدین، و الاعوان علی استخراج الحقوق. و ان لک فی هذه الصدقة نصیبا مفروضا و حقا معلوما و شرکاء اهل مسکنة، و ضعفاء ذوی فاقة، و انا موفوک حقک فوفهم حقوقهم، و الافانک من اکثر الناس خصوما یوم القیامة، و بؤسا لمن خصمه عندالله الفقراء و المساکین و السائلون و المدفوعون و الغارم و ابن السبیل. و من استهان بالامانة و رتع فی الخیانة و لم ینزه نفسه و دینه عنها فقد احل بنفسه فی الدنیا الذل و الخزی و هو فی الاخرة اذل و اخزی. و ان اعظم الخیانة خیانة الامة و افظع الغش غش الائمة . (نهج البلاغه، فیض 884/، لح 382/، نامه 26) جمله "فیخالف الی غیره" چنانچه روشن است مفهوم نهی را در بردارد. جبهه: زدن به صورت او. عضهه: بهتان زدن. بؤس: نهایت نیازمندی، و در اینجا بؤسا جنبه نفرین را دارد. خزی جمع خزیه است، یعنی بلیه و خواری.