کردن زن محارب که به جای تبعید و نفی من الارض که احتمال داده شده او را زندان کنند، و نیز مانند کیفر دادن دزد در مرتبه سوم دزدی اش - بعد از آنکه در دو مرتبه اول دست و پای او قطع شده باشد - به زندان ابد. چون ظاهر مطلب این است که حکم زندان ابد درباره دزد این چنینی، درست مانند قطع دست و پای او به عنوان حد میباشد.
زندان در اسلام گاهی نیز به عنوان تعزیر به کار گرفته میشود و نه به عنوان حد. مثل اینکه قضات گاهی به جای تعزیر از طریق تازیانه زدن، مجرم را محکوم به زندان میکنند و بدین وسیله او را تعزیر میکنند. و یا به عنوان تعزیر حکم به تازیانه به اضافه زندان صادر میکنند. البته در صورتی که به جایز بودن چنین کاری معتقد باشیم، چنانکه اقوی این است که چنین کاری شرعا جایز است، ما آن را قبلا به صورت مفصل مورد بحث قرار دادیم، و روایاتی را هم که در این زمینه وارد شده اند در بحث مربوط به "جمع میان روایات تازیانه و زندان" ذکر خواهیم کرد.
در اسلام زندان گاهی هم اساسا جنبه کیفری ندارد، یعنی نه حد است و نه تعزیر، مانند زندانی کردن شخص متهم به این انگیزه که حقیقت مطلب آشکار شود، و این را اصطلاحا "بازداشت موقت" مینامند. و این در جائی است که هنوز جرم ثابت نشده است تا آن شخص به عنوان یک بزهکار مجازات و زندانی شود؛ و نیز زندانی کردن همه کسانی که آنان را فقط به خاطر دفع شرشان از مردم زندانی میکنند، دارای همین عنوان میباشد، یعنی نه از باب حد است و نه از باب تعزیر. به دلیل اینکه در به زندان انداختن چنین افراد در نظر نیست که به واسطه زندان آنان را تأدیب و تنبیه کنند، تا بتوان نام تعزیر بر آن نهاد؛ مگر اینکه کسی بگوید: در خلال این محبوس بودن ادب کردن و تنبه نیز به طور قهری حاصل میشود گرچه به این قصد نباشد، و همین مقدار میتواند موجب صدق عنوان تعزیر بر این مورد باشد، که این مسأله جای اندیشه و تدبر میباشد؛ و کسی که در روایات شیعه و سنی تتبع نماید درمی یابد که بیشتر زندانهای معمول در زمان پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) از نوع سوم یعنی برای تحقیق و یا چهارم یعنی برای دفع شر زندانی از مردم بوده و نه به عنوان حد و یا تعزیر.