صفحه ۳۷۴

6- در لسان العرب نیز راجع به دو کلمه نقیب و عریف چنین گفته است:

"نقیب همان عریف قوم است، جمع آن "نقباء" است، نقیب یعنی عارف به احوال یک قوم و شاهد و ناظر و کفیل آنان."لسان العرب ج 769/1

7- باز در آن کتاب آمده است:

"عریف قوم یعنی سید و آقای آنان، او را از این بابت عریف گفته اند که قیم قوم و مسؤول آنان و عارف به امور سیاسی آنان می‎باشد. و... عریف همان نقیب است، و آن پایین تر از رئیس است."همان مدرک ج 235/9

[تا اینجا علاوه بر این که سابقه تاریخی منصب نقابت و عرافت در اسلام و در میان مسلمین، از زمان خود رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین (ع) تا دوران خلفا و سلاطین بعدی روشن گردید و اصل مشروعیت آن آشکار شد، معنای لغوی آن نیز با استناد به منابع قدیمی و اصلی کاملا واضح گردید. لکن هنوز یک ابهامی در کار است که باید برطرف شود، و آن اینکه ]

چنانکه ملاحظه فرمودید ظاهر کلمات اهل لغت این است که "نقیب" و "عریف" هر دو دارای یک معنا، و یا اینکه نزدیک به یک معنا هستند. و منظور از نقیب و عریف کسی است که رابط میان قبیله و جماعتی از مردم و حکومتها و امام مسلمین بوده است و امام و حکام مسلمین از طریق او چگونگی مشکلات و وضع مردم را می‎فهمیده اند. و متعارف بر این بوده که نقیب و عریف از میان اعضای هر قبیله برای خود آن قبیله برگزیده می‎شده است، چون که او نسبت به اوضاع و احوال قبیله و افراد آن آگاهتر از افرد بیگانه و خارج از قبیله بوده است.

و نیز [بر اساس آنچه که گفته شد] این دو واژه اختصاص به امور نظامی و جنگی ندارند [که مثلا فقط یک دسته از نظامیان را "عریف" بنامند] بلکه عمومیت دارد، و

ناوبری کتاب