صفحه ۳۶۸

می داری، در این صورت عرافت آنان را بپذیر.[چون ماهیت شغل عرافت جز این نیست ] که حاکم و سلطان ظالم و جائری مرد مسلمانی را دستگیر کند و خونش را بریزد و تو نیز به عنوان عریف در خون او شریک باشی، در حالی که شاید از دنیای آنان [حکام و سلاطین ] نیز چیزی به تو نرسد."....عن ابی جعفر(ع) فی حدیث قال: "و اما قولک ان قومی کان لهم عریف فهلک فارادوا أن یعرفونی علیهم، فان کنت تکره الجنة و تبغضها فتعرف علیهم، یأخذ سلطان جائر بامری مسلم فیسفک دمه فتشرک فی دمه، و لعلک لا تنال من دنیاهم شیئا." (وسائل الشیعه ج ‏280/11، باب 50 از ابواب جهاد نفس، حدیث 10)

چنانکه ملاحظه فرمودید این حدیث دلالت دارد به همان مطلبی که ما قبلا درباره علت نکوهش عرافت در برخی از روایات گفتیم. و آن اینکه: دلیل این نکوهش این بوده است که در گذشته اغلب کسانی که این شغل را می‎پذیرفته اند، در خدمت سلاطین و فرمانروایان جور و ستم بوده اند، و از طریق تصدی این منصب مرتکب گناه و معصیت می‎گردیده اند. چون آنان مردان و زنان مؤمن و پاکباخته را که حکومتهای جائر نمی شناختند، به دستگاه هیأت حاکمه معرفی می‎کردند، در نتیجه حکومتها نیز خون آنان را می‎ریختند؛ لذا شأن این قبیل روایات که در نکوهش شغل عرافت وارد شده، درست به گونه ای است که روایات نکوهش کننده حکومت و امارت دارند. اگر این احادیث معنائی جز این داشته باشد، لازمه اش این است که جامعه مسلمین همیشه بدون حاکم و مدیر و بدون عریف بماند؛ در حالی که پذیرفتن مقام حکومت و عرافت در صورتی که کسی برای پذیرفتن آنها نباشد، بر انسان واجب می‎گردد، و این مطلبی است بسیار روشن.

9- در دعائم الاسلام از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده است که فرمود:

"هر جامعه ای ناگزیر از داشتن زمامدار، عریف، حسابرس و قاضی است. بنابراین باید حقوق و مقدری آنان تعیین شود."عن علی (ع) أنه قال: "لابد من امارة و رزق للامیر. و لابد من عریف و رزق للعریف، و لابد من حاسب و رزق للحاسب، و لابد من قاض و رزق للقاضی." (دعائم الاسلام ج ‏538/2، کتاب آداب القضاة، الحدیث 1912)

ناوبری کتاب