صفحه ۳۵۴

خداوند متعال دوری جستن از منافقین را در این آیه شریفه واجب فرموده است. ذکر واژه "حذر= دوری جستن و احتراز کردن" در اینجا به گونه مطلق و عدم تعیین مصداق دلالت بر این دارد که همه تلاشها و تجمعات آنان کنترل شود؛ بلکه این از آشکارترین مصادیق واژه حذر است.

مسلمانان در عصر پیامبر(ص) به برکت آگاهی ها و رشد سیاسی ای که از آن حضرت آموخته بودند، بجز شمار اندکی از آنان، همگی گزارشگران مخفی رسول خدا(ص) نیز بودند که از فعالیتها و تصمیمات منافقین کسب خبر نموده و گزارش می‎دادند. درست همان گونه که در جنگها این کار را با دشمنان خارجی انجام می‎دادند. آنان این کار را همچون یک وظیفه شرعی برای خود تلقی می‎کردند. [چنان که داستان زید بن ارقم و عبدالله ابی معروف است ]. زید بن ارقم وقتی از عبدالله بن ابی این جمله را شنید که می‎گفت: "اگر به مدینه باز گردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون خواهند کرد." ومراد او از "عزیزان" خود او و از "ذلیلان" رسول خدا(ص) بود، زید بن ارقم به عبدالله بن ابی اعتراض نموده و شنیده خود را نیز به پیامبراسلام (ص) گزارش می‎دهد. پیامبر(ص) به او می‎گوید:

"ای جوان ! گوشهایت خوب شنیده، قلبت نیک دریافته است و تو به درستی سخن می‎گویی. درباره آنچه که گزارش دادی هم اکنون آیه ای نازل گردیده است."مجمع البیان ج ‏294/5، (جزء 10) در ذیل تفسیر سوره منافقون. راجع به شخصیت زید بن ارقم و داستان او با عبدالله بن ابی" در اینجا نیاز به توضیح بیشتری هست که هم اکنون ملاحظه می‎فرمایید: داستان از این قرار است که بعد از پایان یافتن جنگ بنی المصطلق و پیروزی مسلمین در آن جنگ، مسلمانها بر سر آبگاهی به نام "مریسیع" اتراق کرده بودند، اتفاقا میان شخصی از اهل مدینه (انصار) به نام "سنان بن وبرجهنی" با شخص دیگری به نام "جهجاه بن مسعود غفاری" که بستگی پیمانی با عمر بن خطاب داشت، درگیری پیش آمد و به زدوخورد منجر گردید. سنان اهل مدینه را به یاری طلبید، جهجاه نیز قریش و مهاجرین را، چیزی نمانده بود که یک جنگ تمام عیار میان مهاجرین و انصار اتفاق بیفتد که با گذشت سنان از حق خود غائله پایان یافت. بزرگ منافقین به نام "عبدالله بن ابی" که اتفاقا در آن غزوه شرکت کرده بود، زمینه را مناسب دید تا آتش افروزی کرده و هنگامی که به مدینه برگشت با تحریک قبیله خود و اهل مدینه "جنگ انصار و مهاجرین" را راه بیندازد تا از این طریق بتواند مهاجرین مسلمان و شخص رسول خدا را از مدینه بیرون کند. این بود که او بر سر چاه مریسیع با اهل قبیله خود خلوت نموده و پس از سخنان مفصل در تشدید اختلاف میان مهاجرین و انصار گفت: "وقتی که به مدینه برگشتیم، عزیزترین ها خوارترین ها را از شهر بیرون خواهند راند!" "زید بن ارقم" که اهل قبیله او و در آنجا حاضر بود هنوز نوجوان به شمار می‎رفت، لکن به رسول خدا(ص) سخت وفادار بود؛ لذا ناراحت شده و به "ابن ابی" اعتراض و پرخاش نمود و سخنان او را نیز به رسول خدا(ص) گزارش کرد. عبدالله بن ابی منکر شد، بزرگان انصار نیز از او حمایت کرده و گفتند: زید بن ارقم هنوز نوجوان است شاید درست متوجه حرفهای ابن ابی نشده است. تا اینکه آیاتی از سوره مبارکه "منافقون" بر پیامبر نازل گشته و او را از ناپاکی درونی منافقان و بزرگ آنان "عبدالله بن ابی" خبر داد. و بدین وسیله صدق سخن زید بن ارقم ثابت شد. درباره شخصیت خود زید بن ارقم و سرانجام کار او نیز اخبار تاریخی مختلفی رسیده است که رجالی بزرگ مرحوم "مامقانی" آنها را در کتاب خود گردآوری و بررسی نموده است. (ر.ک . تنقیح المقال فی علم الرجال ج ‏461/1 چاپ سنگی) دانشمندان رجالی شیعه نوعا او را توثیق نموده و از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) شمرده اند. حدیث شریف غدیر به دوازده طریق و سند جداگانه از زید بن ارقم روایت شده است. با این حال در برخی از روایات آمده است با اینکه او از اصحاب غدیر بود و حدیث "من کنت مولاه فهذا علی مولاه و..." را در روز غدیر خم از پیامبر شنیده بود، در موقع و زمان مناسب، آن را کتمان نموده و در میان مردم شهادت نداد؛ و لذا خداوند چشم او را نابینا گردانید؛ و بعدها او از این کار خود اظهار پشیمانی می‎کرد و حدیث غدیر را نقل می‎نمود و استغفار می‎کرد.(مقرر)

ناوبری کتاب