صفحه ۳۳۳

می روند به شهرهای خودشان، آن وقت شما می‎مانید و این مرد [حضرت محمد(ص)] و شما آن وقت هرگز توان جنگیدن با او را نخواهید داشت؛ لذا من پیشنهاد می‎کنم در کنار قریش و غطفان دست به جنگ نزنید، مگر بعد از آنکه آنها چند تن از بزرگان و اشراف خود را به عنوان گروگان در اختیار شما قرار بدهند، تا در صورت شکست نتوانند فرار کنند و شما را تنها بگذارند.

بنی قریظه گفتند: راست می‎گویی، این رأی خوبی است. آنگاه نعیم بن مسعود از آنجا بیرون آمده و به نزد قریش رفت، و به ابوسفیان گفت: سابقه دوستی من با شما معلوم است، و می‎دانید که من با محمد(ص) هیچ رابطه ای ندارم. به من خبر رسیده است که یهودیان بنی قریظه از کاری که کرده اند پشیمانند و دیگر نمی خواهند با محمد و اصحاب او بجنگند. آنها کسی را نزد محمد فرستاده اند و به او گفته اند: ما چند تن از سران و بزرگان غطفان و قریش را می‎گیریم و تحویل شما می‎دهیم، که آنان را گردن بزنید، و به این واسطه از خطای ما درگذرید. آنگاه نعیم بن مسعود پیش سران غطفان رفته و همان حرفهایی را که به ابوسفیان گفته بود برای آنان نیز تکرار کرد. وقتی که شب شنبه شد، ابوسفیان و سران غطفان آماده جنگ شده و برای بنی قریظه نیز پیام فرستادند که فردا جنگ را شروع می‎کنیم، شما نیز آماده باشید تا کار محمد را یکسره کنیم.

یهود بنی قریظه جواب دادند: اولا: فردا شنبه است و ما در روزهای شنبه کاری انجام نمی دهیم، ثانیا: ما هرگز با محمد(ص) و اصحاب او در کنار شما نخواهیم جنگید، مگر اینکه شما تعدادی از بزرگان خود را در نزد ما گروگان بگذارید تا در صورت شکست باز مقاومت کنید و فرار نکنید.

قریشیان و غطفان پاسخ فرستادند: به خدا سوگند ما هرگز چنین کاری را نخواهیم کرد و کسی را در نزد شما به گروگان نخواهیم گذاشت. اگر می‎خواهید بجنگید، باید بدون اخذ گروگان بجنگید. آنگاه پیش خودشان گفتند: نعیم بن مسعود راست می‎گفته

ناوبری کتاب