صفحه ۳۲۶

ناراحت شده و آنها را کتک زدند. آنان وقتی که خود را تحت فشار دیدند به ناچار گفتند: بلی ما از کاروان ابوسفیان هستیم ! آنگاه رسول خدا(ص) نماز خود را تمام کرده و با اعتراض به مسلمین گفت: چرا وقتی که راست می‎گویند آنان را می‎زنید، اما وقتی دروغ می‎گویند رهایشان می‎کنید؟! به خدا سوگند آنان راست گفتند، مال قریش هستند و نه کاروان ابوسفیان. سپس خود حضرت از آنان بازجویی کرده و سئوالاتی انجام داد. حضرت فرمود: درباره قریش و سپاه آنان هرچه می‎دانید به من بگویید.

گفتند: به خدا آنها پشت همین تپه هستند.

پیامبر پرسید: آنان چند نفرند؟

پاسخ دادند: زیاد.

حضرت پرسید: به طور دقیق چند نفرند؟

گفتند: نمی دانیم.

حضرت فرمود: برای خوراک هر روز سپاهشان چند عدد شتر می‎کشند؟

پاسخ دادند: بعضی روزها نه شتر و بعضی روزها ده شتر.

حضرت اظهار داشت: تعداد آنان بین نهصد نفر تا یکهزار نفر می‎باشد.

آنگاه پیامبر پرسید: از بزرگان و اشراف قریش چه کسانی در بین آنها هستند؟

آنان پاسخ دادند: عتبة بن ربیعه، شیبة بن ربیعه، ابوالبختری ابن هشام و...

بعد از آن پیامبر روی خود را به یاران خود کرده و فرمود: این مکه است که پاره های جگر خود را به دامن شما انداخته است."سیره ابن هشام ج ‏267/2، (چهار جلدی). چند نکته درباره این روایت: 1- جنگ بدر به این سبب پدید آمد که مسلمین دریافتند کاروان تجارتی قریش به سرپرستی ابوسفیان از شام به سوی مکه می‎آید، لذا درصدد برآمدند که در صورت امکان آن را مصادره کنند. سران مکه و قریش نیز این خبر را دریافته و به منظور استخلاص کاروان تجارتی خود از تهدید مسلمین با لشکری حدود یکهزار نفر به سوی مدینه عزیمت کرده و در محلی به نام "بدر" با مسلمانان برخوردند که در اثر آن جنگ بدر پیش آمد و تعداد زیادی از اشراف و سران قریش در آن کشته شدند و قریش شکست خورده و به مکه بازگشتند و ذلیل و خوار گردیدند. اغلب مسلمین در اثر نادانی و یا طمع به غنیمت دوست داشتند در تجسس های اکتشافی خود به کاروان تجارتی ابوسفیان دسترسی پیدا کنند و نه به سپاه و سران قریش که مواجهه با آن مستلزم با جنگ و زحمت بود. خداوند نیز به مسلمین وعده داده بود که بالاخره یکی از دو طایفه (دو کاروان) به گیر شما مسلمانها خواهد افتاد؛ اما نه آنچه که زحمت کمتری داشته باشد و غنیمت ظاهری بیشتر، بلکه آنچه که زحمت بیشتر و در ریشه کن ساختن کفر فایده افزونتر داشته باشد، و آن نیز عبارت است از کشته شدن و نابودی سران کفر مکه؛ لذا در سوره انفال آیه 7 به این مسأله اشاره فرموده است: "به یاد آرید زمانی را که خداوند به شما وعده غلبه و فتح بر یکی از دو طایفه را داد، و شما مسلمین بیشتر مایل بودید آن طایفه ای که نیرو، شوکت و سلاحی به همراه ندارند (کاروان تجارتی) اموالشان نصیب شما گردد، و خداوند می‎خواست که صدق سخن خود را ثابت گرداند و ریشه کافران را از بیخ و بن برکند." با توجه به این مطالب معلوم می‎گردد وقتی که آن دو غلام اسیر قریش به مسلمین گفتند ما از سپاه قریش هستیم و نه از کاروان ابوسفیان، چرا آنان ناراحت شده و غلامان را کتک زدند که پیامبر اعتراض فرمود. 2- پیامبرخدا وقتی از "ذفران" به "بدر" منتقل گردید، شخصا به همراه یکی از اصحاب به منظور تحقیق و تجسس و کشف خبر و شناسایی محیط در آن اطراف به گشت پرداخت و از آن پیرمرد عرب به صورت ناشناس سئوالاتی کرد که از قریش چه خبر دارد؛ لذا در مشروعیت و لزوم تجسس نسبت به تحرکات نظامی دشمن این عمل پیامبر برای ما الگو و حجت است. 3- آن حضرت یک دسته اطلاعاتی و گشتی متشکل از علی بن ابی طالب (ع)، زبیر بن عوام، سعد بن ابی وقاص و...را برای تجسس نسبت به امور و اوضاع و تحرکات دشمن اعزام داشت، که در نتیجه آنان دو نفر غلام را دستگیر کردند. این عمل نیز حجت است. 4- خود پیامبراسلام شخصا آن دو غلام قریش را با شیوه منطقی و علمی مورد بازجویی قرار داد، و با سئوالات حساب شده مطالب مهمی را درباره سپاه قریش کشف کرد، مانند تعداد نفرات آنها و... این عمل آن حضرت نیز برای ما آموزنده و حجت است. (مقرر) [یعنی دشمنان شما با پای خود به دام شما

ناوبری کتاب