صفحه ۳۱۶

5- هنگامی که جنگ جمل در گرفت، علی (ع) برای سرکوبی یاغیان که در بصره تمرکز پیدا کرده بودند از فرماندار خود در کوفه به نام "ابوموسی اشعری" کمک و نیرو طلبید. ابوموسی از بسیج و اعزام مردم به بصره خودداری ورزیده و می‎گفت: ما چون با علی (ع) بیعت کرده ایم خلافت او را قبول داریم، لکن در این جنگ از متوقفین و بی طرف هستیم. چون معتقدیم این جنگ فتنه است و مشروعیت آن مشکوک می‎باشد. عیون مخفی حضرت در کوفه موضعگیری ابوموسی را به او گزارش دادند، امیرالمؤمنین (ع) بعد از دریافت گزارش مربوط به کارشکنی ابوموسی برای او چنین نوشت:

"سخنی از تو برای من رسیده است که بخشی از آن به نفع تو و بخش دیگر به زیانت می‎باشد."فی کتابه الی ابی موسی الاشعری: "اما بعد، فقد بلغنی عنک قول، هو، لک و علیک ..." (نهج البلاغه، فیض الاسلام 1052/، عبده ‏133/3، نامه 63)

[منظور از بخش اول تأیید خلافت امیرالمؤمنین از جانب ابوموسی، و منظور از بخش دوم القاء شبهه او نسبت به مشروعیت جنگ جمل می‎باشد.]

6- آن حضرت در نامه دیگری خطاب به شخصی به نام "منذر بن جارود عبدی" که یکی از کارگزارانش بوده و دچار لغزش و انحراف گشته بود چنین نوشته است:

"پاکی و شایستگی پدرت مرا درباره تو فریب داد، و گمان بردم که تو نیز روش او را پیروی کرده و راهش را ادامه خواهی داد؛ اما به من گزارش رسیده است که تو تسلیم هوای نفس خود گشته ای به خواهشهای نفسانی ات گردن مگذار.""أما بعد، فان صلاح أبیک غرنی منک، و ضننت أنک تتبع هدیه و تسلک سبیله، فاذا أنت فیما رقی الی عنک لا تدع لهواک انقیادا." (نهج البلاغه فیض 1073/، عبده ‏145/3، نامه 71)

ناوبری کتاب