شخصی را که به من بدهکار بود نزد رسول خدا(ص) بردم و از او شکایت کردم، پیامبر به من فرمود: او را همراه خود نگه دار و از او جدا نشو! سپس آن حضرت افزود: ای برادر تمیمی تصمیم داری با اسیرت چکار کنی ؟ و در گزارش ابن ماجه چنین است: رسول خدا(ص) بعد از آنکه به من دستور داد که بدهکارم را با خود بازداشت کنم، در پایان روز بر من گذر کرده و فرمود: اسیرت چکار کرد ای برادر تمیمی ؟
در عصر پیامبراسلام این را زندان مینامیدند، در زمان ابوبکر نیز چنین بود، در آن زمان محبس معینی برای زندانی کردن مجرم آماده نشده بود. لکن در زمان حکومت عمر کشور گسترش یافت و ملت افزون شدند، از این روی عمر در مکه خانه ای را از صفوان بن امیه به مبلغ چهارهزار درهم خریداری کرد و آن را زندان قرار داد، و مجرمان را در آنجا حبس میکرد.
با توجه به این مسائل است که علما در اینکه آیا باید جای بخصوصی به عنوان زندان وجود داشته باشد یا نه، اختلاف نظر پیدا کرده اند و دو دسته شده اند: آن دسته که به عدم لزوم آن قائل اند به این مسأله احتجاج و استناد میکنند که چنین چیزی نه در عصر رسول خدا(ص) وجود داشته و نه در زمان خلیفه بعد از او. در آن زمان زندانی را در جای خاصی زندانی نمی کردند، بلکه او را بازداشت نموده و در هر جا که شد نگه میداشتند، و یا بر او مأمور و نگهبان میگماشتند که این کار "ترسیم" نامیده میشد، و یا اینکه شخص طلبکار غلام خود را بر او میگماشت که از او جدا نشود.
اما آن دسته که به قائل به لزوم ایجاد زندان معین هستند، آنان نیز به روش عمر بن