کرده اند؛ ولکن باید قبول کنیم که اطلاق و کلیت کلمه "عقوبت" و کیفررسانی بدون هیچ اشکال، زندان را نیز دربرمی گیرد.
در "ملحقات عروه" [مرحوم سید کاظم یزدی (ره)] در این باره چنین آمده است:
"هرگاه شخصی با اقرار خود دینی را بر ذمه خو بپذیرد و در این رابطه محکوم شود، در صورت داشتن مال بر او واجب است که آن را بپردازد؛ و در صورت خودداری کردن، مجبور به پرداخت آن میگردد؛ اگر باز هم در پرداخت آن سهل انگاری ورزیده و امتناع کرد، جایز است او را به کیفر برسانند؛ به این صورت که با او به تندی و خشونت سخن بگویند و بر سرش فریاد بکشند [که مثلا چرا مال مردم را نمی پردازی ؟] و با کلماتی از این قبیل: ای فاسق ! ای ظالم ! به او فحش بدهند. بلکه جایز است حتی او را زندانی کرده و مورد ضرب قرار دهند، البته با رعایت مراتب ملحوظ در امر به معروف و نهی از منکر، که حتی الامکان به صورت ساده آن عمل کنند، به دلیل اینکه پیامبراسلام (ص) فرمود: سرپیچی و خودداری کردن بدهکار توانمند از پرداخت بدهی خود، موجب حلیت ریختن آبروی او و کیفررسانی اش میگردد."ملحقات العروة الوثقی ج 50/3، کتاب القضاء، فصل 3، مسأله 5
4- در "دعائم الاسلام" از جعفر بن محمد(ص) گزارش شده که آن حضرت فرمود:
"اگر کسی در عین داشتن تمکن و توان از باز پرداخت حق دیگری خودداری ورزد، از طرف دیگر صاحب حق نیز بر بازستانی حق خود پافشاری کند، شخص بدهکار خودداری کننده مورد ضرب قرار میگیرد تا آن حق را بپردازد. اگر عین طلب شخص طلبکار [مثلا پول نقد] را نداشته باشد ولکن کالاهائی داشته باشد که از نظر قیمت معادل آن باشد [و از طرفی طلبکار عین طلب خود را بخواهد] در این صورت شخص بدهکار کسی را به عنوان کفیل میسپارد، و یا در صورت نداشتن کفیل خودش زندانی میشود، تا آن کالاها فروخته شده و به گونه مورد نظر طلبکار ادا شود."فی دعائم الاسلام، عن جعفر بن محمد(ع) أنه قال: "من امتنع من دفع الحق و کان موسرا حاضرا عنده ما وجب علیه، فامتنع من أدائه و أبی خصمه الاأن یدفع الیه حقه، فانه یضرب حتی یقضیه و ان کان الذی علیه لا یحضره الافی عروض فانه یعطیه کفیلا اویحبس له ان لم یجد الکفیل الی مقدار ما یبیع و یقضی." (دعائم الاسلام ج 540/2، کتاب آداب القضاء، حدیث 1923)
[] این حدیث در کتاب مستدرک الوسائل نیز نقل شده است.ر. ک . مستدرک الوسائل ج 199/3، باب 9 از ابواب کیفیة الحکم، حدیث 1
5- کلینی و شیخ طوسی نیز با سندی قابل اعتماد از عمار از امام صادق (ع) روایت کرده اند که آن حضرت فرمود:
"هرگاه شخص بدهکاری از پرداختن بدهی طلبکاران خود سرپیچی مینمود، امیرالمؤمنین (ع) او را زندانی میکرد، سپس دستور میداد اموال او را در میان آن طلبکاران به نسبت طلبی که داشتند تقسیم کنند؛ و اگر [شخص بدهکار] از فروش و تقسیم بین طلبکاران خودداری مینمود، خود حضرت این کار را انجام میداد."روی الکلینی و الشیخ بسند موثوق به، عن عمار، عن أبی عبدالله (ع) قال: "کان امیرالمؤمنین (ع) یحبس الرجل اذا التوی علی غرمائه ثم یأمر فیقسم ماله بینهم بالحصص، فان أبی باعه فیقسم، یعنی ماله." (فروع کافی 102/5، کتاب المعیشة، باب اذا التوی الذی علیه الدین علی غرمائه، حدیث 1، و نیز چاپ سنگی ج 356/1؛ و نیز وسائل ج 147/13، باب 6 از کتاب حجر، حدیث 1)
6- از شیخ طوسی با سند ویژه او از اصبغ بن نباته از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است:
"علی (ع) درباره کودک داوری کرد که او را از اموالش محجور کنند تا به سن بلوغ برسد و عقلش کامل شود. و در مورد بدهی [به تأخیر افتاده نیز] داوری کرد که شخص بدهکار را زندانی کنند [و بازپرسی و تحقیقات به عمل آورند] اگر ورشکستگی و نیازمندی او ثابت شد آزادش کنند تا برود و تلاش کند تا مالی به دست آورد. و نیز درباره مردی که [متمکن و داراست ولی با این حال ] از پرداخت بدهی طلبکاران خود امتناع میکند، داوری کرد که او را زندانی کنند، سپس دستور دهند تا خودش اموالش را در میان طلبکاران به نسبت طلب آنان تقسیم کند؛ و اگر از این کار امتناع نمود، آن حضرت خودش [یعنی حاکم اسلامی ] اقدام به فروش و تقسیم بین طلبکاران مینمود."عن الشیخ بسنده عن الاصبغ بن نباته، عن امیرالمؤمنین (ع): "أنه قضی أن یحجر علی الغلام حتی یعقل. و قضی فی الدین أنه یحبس صاحبه، فان تبین افلاسه و الحاجة فیخلی سبیله حتی یستفید مالا. و قضی فی الرجل یلتوی علی غرمائه أنه یحبس ثم یؤمر به فیقسم ماله بین غرمائه بالحصص، فان أبی باعه فقسمه بینهم." (وسائل ج 180/18، باب 11 از ابواب کیفیة الحکم و احکام الدعوی، حدیث 1)