صفحه ۱۵۴

البته باید توجه داشته باشیم که امکان دارد گفته شود: ظاهر این روایت این است که آن حضرت با توجه به مشکلات سیاسی متهمین را به صرف اتهام دستگیر نمی کرده است، و نه به دلیل وجود اشکال شرعی.

لکن با توجه به جمله "و لا أرانی یسعنی الوثوب علی الناس" من چنین نمی بینم که هجوم ناگهانی بر مردم و دستگیری و زندانی کردن و کیفررسانی آنان بر من روا باشد مگر... آن اشکال مخدوش و مردود می‎شود، چون ظاهر این جمله این است که این کار از نظر شرعی موسع و روا نیست. البته درک این معنی و قبول آن به اندکی تأمل و دقت نیاز دارد.

13- در تاریخ طبری آورده است:

"ابومخنف از مجاهد از محل بن خلیفه گزارش کرده که مردی از طایفه بنی سدوس به نام عیزار بن اخنس که دیدگاه خوارج را داشت به قصد پیوستن به آنان بیرون رفت. در نزدیکی مدائن با عدی بن حاتم به همراه اسود بن قیس مرادی و اسود بن یزید مرادی مواجه گردید. عیزار خطاب به عدی [که از پیروان امیرالمؤمنین (ع) بود] گفت: آیا از غنیمت جویان معمولی هستید یا از ستمگران گناهکار؟ او در پاسخ عیزار گفت: بلکه از غنیمت جویان معمولی هستیم. سپس آن دو مرد مرادی [که از یاران علی (ع) بودند] به او گفتند: تو این سخن را از باب بدذاتی خودت گفتی، و تو ای عیزار بدان که ما ترا می‎شناسیم که از پیروان خوارج هستی، اینک حق نداری از ما جدا شوی تا اینکه ترا به امیرالمؤمنین (ع) تحویل دهیم.

طولی نکشید که علی (ع) در آنجاها پیدا شد، مطالب مربوط به عیزار را به آن حضرت گزارش دادند و گفتند: او دیدگاه و نظریات خوارج را پیروی می‎کند. حضرت فرمود: ریختن خون او بر ما حلال نیست، ولکن ما او را زندانی می‎کنیم. عدی به آن حضرت گفت: او را به من بسپار من ضمانت می‎کنم که از جانب او به شما ناراحتی نرسد، آن حضرت نیز او را به عدی تحویل داد."قال أبومخنف، عن مجاهد، عن المحل بن خلیفة : "أن رجلا منهم من بنی سدوس یقال له: العیزار بن الاخنس کان یری رأی الخوارج خرج الیهم، فاستقبل وراء المدائن عدی بن حاتم و معه الاسود بن قیس و الاسود بن یزید المرادیان، فقال له العیزار حین استقبله: أسالم غانم أم ظالم آثم ؟ فقال: عدی: لا، بل سالم غانم. فقال له المرادیان: ما قلت هذا الالشر فی نفسک، و انک لنعرفک یا عیزار برأی القوم، فلا تفارقنا حتی نذهب الی امیرالمؤمنین (ع) فنخبره خبرک، فلم یکن بأوشک أن جاء علی (ع) فأخبراه خبره و قالا: یا امیرالمؤمنین، انه یری رأی القوم قد عرفناه بذلک، فقال: ما یحل لنا دمه و لکنا نحبسه. فقال عدی بن حاتم: یا امیرالمؤمنین، ادفعه الی و أنا أضمن أن لا یأتیک من قبله مکروه، فدفعه الیه." (تاریخ طبری ج ‏3384/6)

ناوبری کتاب