صفحه ۵۸۹

در تاریخ طبری نیز همین داستان آمده است.تاریخ طبری 1582/3

در این باره یادآور می‎شود که پس از آنکه پیامبر موافقت کرد که اموال ساکنان خیبر به مسلمانان تعلق گیرد، گنج مذکور هم در زمره اموال مسلمانان قرار گرفت. کنانه نیز ادعا می‎کرد که چیزی از آن گنج باقی نمانده و در این باره ذمه خود را از خدا و رسول او مبرا می‎دانست و می‎گفت: اگر چیزی از آن گنج نزد من یافت شود خونم حلال باد. هنگامی که محل اختفای گنج معلوم شد، دروغ کنانه نیز آشکار گردید و بدین ترتیب ریختن خون او جایز شمرده شد.

بنابراین نباید در مورد خون و حریم مسلمانی که کشتن او تحریم شده، به این حدیث استدلال کرد. علاوه بر آنکه مسلمانان به اطلاعات کنانه و انکار او از روی عناد و ستیزه جویی یقین و آگاهی داشتند. [پس نباید موارد شک و احتمال وجود اطلاعات مهم نزد متهمی را به آن قیاس نمود].

3- در جنگ بدر دو غلام را نزد پیامبر آوردند و آن حضرت در حال نماز بود. آن دو غلام گفتند: ما هر دو برای قریش آب می‎بریم آنان ما را مأمور کرده اند تا برایشان آب بیاوریم. مسلمانان به گفتار آنان متقاعد نشدند؛ چرا که می‎پنداشتند این هر دو غلام ابوسفیان هستند؛ لذا آن دو غلام را مورد ضرب قرار دادند تا آنکه در مرتبه دوم اقرار کردند که: ما هر دو غلام ابوسفیان هستیم. مسلمانان نیز ایشان را رها کردند. در این هنگام پیامبر(ص) رکوع و دو سجده اش را به جا آورد و سپس سلام نماز را گفت و خطاب به مسلمانان فرمود: هنگامی که به شما راست می‎گویند آنها را می‎زنید و چون دروغ می‎گویند ایشان را رها می‎کنید؟ سوگند به خدا که این هر دو غلام از آن قبیله قریش می‎باشند.سیره ابن هشام 268/2

نظیر این روایت را بیهقی در سنن خویش از انس سنن بیهقی ‏148/9، کتاب سیر، باب اطلاع گیری از اسرای مشرکین. و واقدی در مغازی مغازی 52/1 نقل کرده

ناوبری کتاب