داشتن چیزی است که از نظر ملاک و فلسفه تشریعی از اهمیت بیشتری برخوردار است، و سیره اصحاب پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) که ملتزم به موازین شرعی بوده اند این گونه بوده است. بزرگانی نظیر ابوذر، میثم تمار، حجربن عدی، رشید هجری، مسلم، هانی، قیس بن مسهر، زیدبن علی، حسین بن علی شهید فخ و... از این قبیل بودند که در راه دفاع از حق به درجه شهادت نائل آمدند، پس آنچه در جواهر در این ارتباط آمده که میفرماید:
مطلب ناصحیحی است و این نکته ای است شایان توجه.ابوذر را در زمان عثمان تبعید کردند و حضرت علی (ع) هم او را مشایعت فرمود با اینکه از طرف خلیفه مشایعت وی ممنوع اعلام شده بود، من یک وقت با بعضی از آقایان صحبت میکردم میگفتند: پس چرا ائمه در مقابل خلفا قیام نکردند؟! گفتم: مگر امام حسین (ع) از ائمه نبود؟ میگفتند: خوب حساب او جدا بود! آیا حساب ابوذر هم جدا بود؟! (الف - م، جلسه 197 درس)
جهت دوم: همه آنچه تاکنون گفته شد جهت نخست بود، و اما جهت دوم اینکه: ظاهرا محل بحث محقق و دیگران امر و نهیی است که از اشخاص عادی در موارد جزئی صادر میشود، اما کسی که از سوی حاکم برای این جهت و مسؤولیت منصوب شده است وظیفه اوست که امور را به کسی که به معروف و منکر آگاه است و قدرت امر و نهی را ولو با پشتوانه حکومت دارد واگذار کند، و شاید مراد آن حضرت در خبر مسعده که میفرمود: "انما هو علی القوی المطاع العالم" همین معنی باشد؛ و اگر حکومت عادله ای که ملتزم به موازین باشد یافت نگردد، در آن صورت بر مسلمانان است که با هم همکاری نموده و یکدیگر را یاری دهند و تجمع و تشکل به وجود آورند و اسباب و مقدمات را برای تحصیل قدرت و قیام در برابر ستمگران پدید آورند، چنانچه بیان آن به تفصیل مورد بحث قرار گرفت.