صفحه ۳۹۸

آورد و گفت: آن کس که دوستان خدا را ناسزا گوید با وی مجالست نکنید، آن کس که در راه ما شک دارد با وی طرح دوستی مریزید."اصول کافی ‏379/2، کتاب ایمان و کفر، باب مجالسة اهل المعاصی، حدیث 16

مرحوم علامه مجلسی (ره) در مرآة العقول پس از ذکر برخی از اصحاب علی بن الحسین (ع) و برشمردن یحیی بن ام طویل از جمله آنان می‎نویسد:

"از امام باقر(ع) منقول است که فرمود: "حجاج او [یحیی بن ام طویل ] را خواست و گفت: باید ابوتراب را لعنت کنی، آنگاه دستور داد که دستها و پاهای وی را قطع کنند و او را به قتل برسانند."

و به نظر من این بزرگان از خواص ائمه (ع) بودند و به خاطر مصالحی که اکنون بر ما پوشیده است از سوی ائمه (ع) اجازه داشتند که ترک تقیه کنند، یا اینکه توسط ائمه یا دیگران می‎دانستند که بالاخره کشته می‎شود و تقیه برای آنان فایده ای ندارد، و اصولا تقیه در شرایطی واجب است که مفید باشد. علاوه بر اینکه از برخی اخبار استفاده می‎شود که تقیه برای ابقاء دین و اهل آن واجب است؛ اما اگر گمراهی و ضلالت به حدی رسید که موجب فروپاشی دین می‎گردد، در این صورت تقیه ای نیست، اگرچه موجب کشته شدن انسان گردد، چنانچه امام حسین (ع) هنگامی که مشاهده فرمود همه آثار حق در معرض نابودی است تقیه و مسالمت را ترک فرمود.مرآة العقول ‏98/11 (چاپ قدیم ‏370/2)

فرمایش ایشان مؤید نظریه ماست که گفتیم: بین دو دلیل در باب امر به معروف و نهی از منکر تزاحم حاکم است و باید الاهم فالاهم نموده و اهم را اختیار کرد.

و اما روایاتی که [برای شرط چهارم ] بدان استناد شده، علاوه بر ضعف اکثر آنها از نظر سند باید به صورت "نبودن توان و قدرت" - که یک شرط عقلی است - یا به صورت "آماده نبودن مقدمات" به گونه ای که عمل لغو واقع می‎شود و اثری جز هلاکت فرد بر آن مترتب نمی گردد، یا به "موارد جزئی" که به خاطر آن جایز نیست انسان نفس خود را به هلاکت بیندازد و محمل هایی از این قبیل حمل گردد.

خلاصه کلام اینکه آنچه در این مقام واجب است اجرای باب تزاحم و مقدم

ناوبری کتاب