صفحه ۳۷۳

و روایات دیگری از این قبیل که می‎توان در کتب مربوطه بدان دست یافت.

البته مخفی نماند که انکار منکر در دل پس از آگاهی از آن، اگرچه قهرا از لوازم ایمان است، ولکن مؤاخذه کردن از وی به مجرد اینکه در قلب بدان کار راضی بوده، با دلائلی که می‎گوید: "اگر انسان تصمیم بر گناه گرفت تا هنگامی که آن را انجام نداده چیزی بر وی نوشته نمی شود"ر.ک . وسائل ‏36/1، ابواب مقدمه عبادات، باب 6، حدیث 6،7،8،10 و... بسا منافات داشته باشد، و هنگامی که انسان برای نیت بد خود مؤاخذه نمی شود، پس چگونه برای رضایت دادن به کار بد دیگران مورد بازخواست قرار می‎گیرد؟! در اینجا نکته ای است شایان تأمل.

وجه تأمل اینکه: شاید مقصود این روایات آن رضایتی باشد که در مقام عمل ظهور پیدا کرده و در خارج تأثیر می‎گذارد. مثلا کسی که می‎شنود فردی مرتکب کار ناپسندی شده بر وی واجب است که در نهی از منکر و زدودن و اظهار برائت از وی تلاش کند، حال اگر این عمل را ترک کرد و بلکه از وی علامتهای رضامندی از آن عمل و احیانا افتخار به آن آشکار شد، در این صورت وی شریک او محسوب می‎گردد؛ و قوم صالح و اصحاب جمل و اولاد قاتلان امام حسین (ع) از این گونه می‎باشند. مرحوم صاحب جواهر در این ارتباط می‎فرماید:

"معقول نیست که امر به معروف و نهی از منکر صرفا به قلب باشد؛ چرا که آن امر و نهی نیست، همان گونه که اگر کسی در دل از چیزی خوش یا بدش بیاید، آن را امر کننده و نهی کننده نمی گویند، خوش آمدن و بد آمدن در قلب از توابع ایمان به دستوراتی است که پیامبر(ص) آورده، پس باید در مرتبه اول امر به معروف و نهی از منکر، چیز دیگری هم مورد نظر باشد که امر و نهی محسوب گردد، و آن ابراز عدم رضایت به شکلی از اعراض و اظهار کراهت و نظایر آن است."جواهر ‏368/21

ناوبری کتاب