و روایات دیگری از این قبیل که میتوان در کتب مربوطه بدان دست یافت.
البته مخفی نماند که انکار منکر در دل پس از آگاهی از آن، اگرچه قهرا از لوازم ایمان است، ولکن مؤاخذه کردن از وی به مجرد اینکه در قلب بدان کار راضی بوده، با دلائلی که میگوید: "اگر انسان تصمیم بر گناه گرفت تا هنگامی که آن را انجام نداده چیزی بر وی نوشته نمی شود"ر.ک . وسائل 36/1، ابواب مقدمه عبادات، باب 6، حدیث 6،7،8،10 و... بسا منافات داشته باشد، و هنگامی که انسان برای نیت بد خود مؤاخذه نمی شود، پس چگونه برای رضایت دادن به کار بد دیگران مورد بازخواست قرار میگیرد؟! در اینجا نکته ای است شایان تأمل.
وجه تأمل اینکه: شاید مقصود این روایات آن رضایتی باشد که در مقام عمل ظهور پیدا کرده و در خارج تأثیر میگذارد. مثلا کسی که میشنود فردی مرتکب کار ناپسندی شده بر وی واجب است که در نهی از منکر و زدودن و اظهار برائت از وی تلاش کند، حال اگر این عمل را ترک کرد و بلکه از وی علامتهای رضامندی از آن عمل و احیانا افتخار به آن آشکار شد، در این صورت وی شریک او محسوب میگردد؛ و قوم صالح و اصحاب جمل و اولاد قاتلان امام حسین (ع) از این گونه میباشند. مرحوم صاحب جواهر در این ارتباط میفرماید: