یک : دادرس مظالم از هیبت و قدرتی برخوردار است که سایر قضات از آن برخوردار نیستند.
دو: دادرس مظالم در چهارچوب تنگ و بسته ای محدود نیست، بلکه در عمل و گفتار دست وی بازتر است و از موضع بالاتری با مسائل برخورد میکند.
سه: در بازپرسیها و بازجوییها برای کشف جرم از شوکت بیشتری برخوردار است، و به دلایل و اطلاعات و شواهدی دسترسی دارد که دسترسی به آن برای سایر حکام بسیار مشکل است، در نتیجه برای دریافت حق و شناخت راستگو از دروغگو موفق تر است.
چهار: کسانی را که ستمگریشان آشکار و علنی شده است میتواند با ادب کردن سرجای خودشان بنشاند.
پنج: هنگامی که عمق مسائل برای وی مشتبه است میتواند برای مدتی احضار هر یک از طرفین نزاع را به تأخیر بیندازد، که این تأخیر برای سایر قضات هنگامی که طرف مخاصمه احضار طرف مقابل و حل اختلاف را خواستار باشد جایز نیست.
شش: دادرس مظالم میتواند در صورتی که قضاوت به مشکلی برخورد کرد، افراد امینی را بگمارد که وساطت کنند و با جلب رضایت طرفین مرافعه ای را حل و فصل کنند، ولی قاضی معمولی نمی تواند چنین عملی را انجام دهد مگر در صورتی که طرفین نزاع خود خواهان ارجاع مرافعه به چنین فردی باشند.
هفت: وی میتواند در صورت مشاهده انکار و سرباز زدن از اعتراف برای خصمین مراقب و نگهبان بگمارد یا در مواردی که نیاز به کفالت است آنان را ملزم به آوردن کفیل کند، تا آنگاه که به جاده انصاف باز گردند.
هشت: وی برخلاف آنچه در عرف قضات است که فقط شهادت افراد عادل شناخته شده را میشنوند، در مورد افراد، به شهادت افراد غیرم معروف نیز توجه میکند.
نه: وی میتواند در صورت شک به شهود، آنها را قسم هم بدهد، در صورتی که خود علاقه مند به قسم خوردن باشند و میتواند تعداد شهود را اضافه کند تا جایی که شک و تردید وی از بین برود، در حالی که سایر قضات چنین وظیفه ای را ندارند.