صفحه ۳۲۲

ماوردی در احکام السلطانیه مطالبی در این زمینه آورده که به اختصار یادآور می‎شویم:

"دادگاه مظالم برای کشاندن ستمگران به راه عدالت و انصاف است، با رعب و وحشت، و جلب طرفین نزاع - که از حضور در دادگاه سرباز می‎زنند - به محکمه است، با هیمنه و هیبت؛ پس قاضی در چنین دادگاهی باید فردی باشد بلندمنزلت، نافذالامر، باهیبت، باشخصیت، کم طمع و بسیار پارسا؛ چرا که وی برای قضاوت خود باید از شوکت و قدرت معنوی رهبران و دقت نظر قضات برخوردار باشد، پس باید ویژگی های هر دو دسته را دارا باشد و با جلالت مقامی که دارد در هر دو دسته [هم در قوه مجریه و هم در قوه قضائیه ] نافذالامر باشد.

پس اگر مسؤول چنین تشکیلاتی خود امور عمومی جامعه را به عهده داشته باشد نظیر وزراء و امراء، دیگر نیازی به حکم جداگانه ندارد و به خاطر همان ولایت عمومی خویش بر جامعه می‎تواند در این زمینه هم ابراز نظر کند. ولی اگر از کسانی است که مسؤولیت امور اجرایی جامعه را ندارد، نیازمند به حکم و دستور در این زمینه می‎باشد به شرط اینکه شرایط پیشین را دارا باشد...

به عنوان نمونه پیامبرخدا(ص) در مورد نزاعی که بین زبیر بن عوام و شخصی از انصار درباره آب دادن هر یک به مزرعه خویش پیشامد نمود، شخصا ابراز نظر نموده، بر سرمزرعه حضور یافت و به زبیر فرمود: "تو اول مزرعه ات را آب بده آنگاه انصاری." شخص انصاری گفت: ای پیامبرخدا، او پسر عمه توست که این گونه حکم می‎کنی ! آن حضرت از گفته وی غضبناک شد و فرمود: "ای زبیر! آب را به شکم زمین جاری کن تا به کعبین پا برسد."

پیامبرخدا در این مورد فرمود: آب را به شکم زمین جاری کن، برای اینکه مرد انصاری را که علیه وی جرأت پیدا کرده بود ادب کند. ولی اینکه فرمود: بگذار تا آب به کعبین پا برسد! آیا حقی را به عنوان حکم بیان فرموده یا اینکه امر مباحی بوده و برای تنبیه مرد انصاری این جمله را فرموده ؟ دو نظر است که به هر دو شکل پاسخ گفته شده است.

از سوی دیگر برای خلفای چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و علی (ع)] چیزی به عنوان داوری مظالم گفته نشده است؛ زیرا در آن زمان اسلام برای مردم تازگی داشت و آنان با مسائل آشنا بودند، برخی به خاطر انصاف به عدل می‎گراییدند و برخی را پند و

ناوبری کتاب