از این روایت نیز به دست میآید که در آن زمانها سرپرستی امورصغار نیز از شؤون قاضی بوده است. و شاید مراد به کلمه "سلطان" در متن خبر نیز همین قاضی متسلط بر اموال باشد نه خلیفه، و در آخر خبرهم که میفرماید: فرد عادلی نظارت داشته باشد، باز مراد قاضی عادل است نه هر فرد عادلی. البته در اینجا نکته ای است شایان تأمل.
2- در روایت محمد بن اسماعیل بن بزیع آمده است که گفت: یکی از اصحاب ما بدون وصیت از دنیا رفت، امر رسیدگی به دارائی او را به نزد قاضی کوفه بردند، قاضی "عبدالحمید" را سرپرست اموال او قرار داد... گفت: من این ماجرا را خدمت امام باقر(ع) عرض کردم و گفتم: فردی از اصحاب ما از دنیا رفته و کسی را قیم خود نکرده و کنیزکانی از خود به جای گذارده و قاضی یکی از ما را مشخص کرده که آنان را به فروش برساند، یا گفت: یکی از ما این مسؤولیت را پذیرفت ولی چون مسأله ناموسی در کار بوده قلبش اطمینان نداشته، نظر شما در این رابطه چیست ؟ حضرت فرمود:
از این روایت نیز استفاده میشود که در آن زمان سرپرستی دارایی کسی که بدون وصیت از دنیا رفته از شؤون قاضی محسوب میشده است.
3- در روایت حفص بن غیاث آمده است که گفت: از امام صادق (ع) پرسیدم که چه کسی حدود را اقامه کند؟ سلطان یا قاضی ؟ حضرت فرمود:
و مراد از کسی که حکم از آن اوست در اینجا همان قاضی است که در ماجرایی