و ممکن است اشکال را به وجه سومی نیز تقریر نمود و آن اینکه آنچه از ظاهر روایت به دست میآید این است که موضوع وجوب قبول و تسلیم، تشخیص این معناست که این حکم حکم ائمه - علیهم السلام - است، و ظاهرا این تشخیص نیز تشخیص دو طرف نزاع است نه تشخیص و اعتقاد حاکم؛ پس اگر دو طرف نزاع این معنی را تشخیص دادند، الزامی که برای آنان حاصل میشود از این ناحیه است نه از ناحیه حکم حاکم، پس در این صورت حکم حاکم از قبیل امر به معروف و نهی از منکر میشود نه از باب اعمال ولایت. و در این مورد فرق نمی کند که حاکم مجتهد مطلق باشد یا متجزی یا مقلد، زیرا دو طرف نزاع جز آنچه را به نظر و اعتقاد آنان حکم خداوند است اخذ نمی کنند. پس در هر صورت مقبوله به باب افتاء مربوط میشود نه به باب قضاوت.
پس اگر گفته شود: اینکه حضرت میفرماید: "من او را حاکم بر شما قرار دادم" ظهور در جعل منصب قضاوت دارد نه افتاء،
در پاسخ باید گفت: شاید جعل در اینجا به معنی قول و تعریف است، چنانچه به نقل از کتاب لسان العرب به نقل از زجاج در مورد آیه شریفه "وجعلوا الملائکه الذین هم عباد الرحمن اناثا" گفته شد [که جعل در آنجا به معنی قول و تعریف است نه به معنی جعل مقام و منصب ]."جامع المدارک 3/6
کلام ایشان در اینجا همراه با توضیحی از ما پایان پذیرفت.
اما اشکال ایشان - طاب ثراه - را به چند طریق میتوان پاسخ گفت:
اولا: ظاهر گفتار سائل که میگوید: "بین آن دو منازعه ای در دین یا میراث وجود داشت" این است که نزاع درموضوع بوده است نه در حکم؛ زیرا اختلاف و نزاع در