صفحه ۲۴۲

پیش می‎رود، در تاریکی های فتنه و فساد به تندی قدم برمی دارد، منافع صلح و مسالمت را نمی بیند [مضار و مفاسد تساهل و مسامحه کاری را نمی داند] انسان نماها وی را عالم و دانشمند می‎خوانند ولی عالم نیست.

از سپیده دم تا به شب همچنان به جمع آوری چیزهایی می‎پردازد که کم آن از زیادش بهتر است [نظیر اصطلاحات و لفاظی های مورد نظر بعضی عالم نماهای امروز] تا آنجا که خود را از آبهای گندیده جهل (که نامش را علم گذارده) سیر سازد، و به خیال خویش گنجی [از دانش ] فراهم ساخته، در صورتی که فایده ای در آن یافت نمی شود. او در بین مردم به مسند قضاوت تکیه زده، و بر عهده گرفته است که آنچه بر دیگران مشتبه شده را روشن سازد، (و حق را به صاحبش برساند) او چنانچه با مشکلی علمی روبرو شود با نظری سست با آن برخورد کرده و به آن نیز یقین پیدا می‎کند، و یک سلسله حرفهای پوچ و توخالی را پیش خود جمع و جور می‎کند. در برابر شبهات فراوان همچون تارهای عنکبوت می‎باشد، حتی خودش هم نمی داند درست حکم کرده یا به خطا، اگر صحیح گفته باشد می‎ترسد خطا رفته باشد، و اگر اشتباه نموده امید دارد صحیح از آب درآید.

نادانی است که در تاریکی های جهالت سرگردان است، نابینایی است که بر گمراهی ها سوار شده و بر علم و دانش قوی چنگ نزده است؛ همانند بادهای تندی که گیاهان خشک را در هم می‎شکند، او نیز احادیث و روایات را در هم می‎ریزد، [تا به خیال خود از آن نتیجه ای به دست آورد].

به خدا سوگند! نه آنقدر مایه علمی دارد که در دعاوی مردم، حق را از باطل جدا سازد، و نه برای مقامی که به او تفویض شده اهلیت دارد، باور نمی کند ماورای آنچه انکار کرده دانشی وجود دارد، و غیر از آنچه فهمیده نظریه دیگری نیز خواهد بود.

اگر مطلبی بر او مبهم ماند کتمان می‎کند؛ زیرا او خود به جهالت خویش آگاه است. خونهایی که از داوری ستمگرانه اش ریخته شده صیحه می‎کشند، و میراثها و اموالی که به ناحق به دیگران داده فریاد می‎زنند."و رجل قمش جهلا موضع فی جهال الامة، عاد فی اغباش الفتنة، عم بما فی عقد الهدنة قد سماه اشباه الناس عالما و لیس به. بکر فاستکثر من جمع ما قل منه خیر مما کثر، حتی اذا ارتوی من آجن واکتنز من غیر طائل جلس بین الناس قاضیا ضامنا لتخلیص ما التبس علی غیره. فان نزلت به احدی المبهمات هیألها حشوارثا من رأیه ثم قطع به، فهو من لبس الشبهات فی مثل نسج العنکبوت لایدری اصاب ام اخطاء، فان اصاب خاف ان یکون قد اخطاء، و ان اخطاء رجا ان یکون قد اصاب. جاهل خباط جهالات عاش رکاب عشوات. لم یعض علی العلم بضرس قاطع. یذری الروایات اذراء الریح الهشیم. لاملئ- والله - باصدار ماورد علیه و لا هو اهل لمافوض الیه. لایحسب العلم فی شئ مما انکره، و لایری ان من وراء مابلغ مذهبا لغیره. و ان اظلم امراکنتم به لما یعلم من جهل نفسه. تصرخ من جورقضائه الدماء، و تعج منه المواریث" (نهج البلاغه، فیض 71/، لح 59/، حکمت 17) توضیح برخی از لغات مشکل که در متن عربی روایت آمده این گونه است: قمش جهلا: نادانی را گردآوری کرد. موضع فیهم: به تندی قدم برمی دارد. أغباش: جمع غبش، تاریکی ها. عاد فیها: به سرعت در ان پیش می‎رود. غار - با تشدید راء نیز خوانده شده - به معنی غفلت. عم بما فی عقد الهدنه: منافع صلح و مسالمت را نمی بیند؛ و محتمل است که منظور این باشد که وی از مضار و مفاسد تسامح و تساهل غافل است، و این معنی با متن روایت مناسب تر است. آجن: آب تغییر یافته، لجن. حشو: سخن بیهوده. رث: اخلاق نکوهیده و سست. خباط: - صیغه مبالغه از خابط است - کسی که به راه نادرست می‎رود. عاش: کور یا کسی که چشمانش ضعیف است. عشوه: از جاده منحرف شده. هشیم: گیاهانی که خشک و پوسیده شده. عج: بلند کردن صدا.

ناوبری کتاب