صفحه ۱۷۸

اما این روایات نیز چنانچه پیش از این گفته شد از جهت سند دارای اشکال است، پس اثبات این حکم اساسی با این گونه روایات ضعیف که در کتب اربعه - که فقه شیعه بر آن استوار است - نیامده مشکل است.

پس دلیل عمده در این باب همان بنا عقلا و سیره آنان مبنی بر رجوع ناآگاه در هر فن به دانایان آن فن است، و جائی برای اشکال بدان نیست؛ چرا که در هر مکان و زمان و هر امت و مذهبی این رجوع وجود داشته است.

در عصر پیامبراکرم (ص) و ائمه - علیهم السلام - نیز همین سیره وجود داشته که افراد ناآگاه به دانایان مراجعه می‎کردند و در مسائل شرعی از آنان استفتاء می‎کردند و به آنچه از اشخاص آگاه و مورد اطمینان می‎شنیدند عمل می‎کردند.

ولکن این بنا عقلا بر پایه تعبد و پیروی کورکورانه از فرمانروایان و آباء و اجداد، و یا بر اجرای "دلیل انسداد"- که آنان چون باب علم را بر خود بسته می‎دیدند به ناچار به تقلید و ظن عمل می‎کردند - نبوده است، و بلکه بر اعتماد هر فرد در عمل و کار خود به عمل و بنا سایر عقلا نیز نبوده است، بلکه این از جهت اعتماد هر فرد در عمل خویش به علم خود و برداشتی که در ضمیرش حاصل شده [ولو با علم اجمالی ] بوده است.

پس مراد به بنا عقلا، عقلا به عنوان عقلا مطرح است [عقل مطرح است نه شخص ] چرا که برای جاهل با رجوعش به عالم ثقه وثوق و اطمینان حاصل می‎شود، و این یک علم عادی است که با آن نفس انسان سکون و آرامش می‎یابد؛ و علم به هر شکل آن در نزد عقل حجت است.

پس در واقع بنا عقلا در اینجا به حکم عقل بازگشت می‎کند؛ چرا که عقلا در نظام فکری خویش هرگز مقید به علم تفصیلی مستند به دلیل در همه مسائل نیستند، بلکه به علم اجمالی نیز اکتفا می‎کنند، چنانچه مقید نیز نیستند که در علم آنان به طور کلی هیچ گونه احتمال خلافی راه نیابد، بلکه به علم عادی یعنی آنجا که احتمال خلاف در آن جدا ضعیف باشد نیز اکتفا می‎کنند، و در اینجا به هیچ وجه تعبد نیست؛ چرا که در عمل عقلا به عنوان عقلا تعبد نیست.

ناوبری کتاب