چهارگانه فقه سنت [ابوحنیفه، احمد حنبل، مالک بن انس و شافعی ] را در علم و فضایل بر ائمه طاهرین از عترت پیامبر(ص) ترجیح دهد.
بلی، سیاست امویان و عباسیان در آن زمان زمینه چنین جسارتی را فراهم کرد و با عترت و آل پیامبر(ص) کرد آنچه کرد، "السیاسة ما السیاسة و ما ادرایک ما السیاسة" و واقعا سیاست اگر از نوع شیطانی آن باشد چه عواقب وخیمی را میتواند به همراه داشته باشد!! پس تو اینک در این مسأله مهم بیندیش و همواره مراقب دین خود باش.
خلاصه کلام اینکه: منحصر کردن اجتهاد در ائمه چهارگانه اهل سنت در شریعت اسلام دارای پایه و اساسی نیست، و بیش از آنکه این جریان یک امر دینی فقهی باشد یک مسأله سیاسی بوده که در مکانها و زمانهای مختلف مطابق سیاست روز تغییر مییافته، و جالب اینکه خود پیشوایان اربعه نیز از این انحصار بیزار بوده اند [چنانچه نمونه هائی از سخنان آنان پیش از این از نظر شما گذشت ].
برای روشن تر شدن این مسأله میتوان به کتابهای تاریخ مذاهب اربعه و شرح حال کسانی که خود را مدافع این نظریه میدانسته اند، مراجعه نمود.بجاست در اینجا خلاصه ای از مطالب دکتر وهبة الزحیلی را که در مجله "الحضارة الاسلامیه" در این ارتباط نگاشته یادآور شویم. ایشان با طرح یک سؤال این گونه به طرح مسأله میپردازند: چه کسی باب اجتهاد را بسته ؟ و دلایل آن چیست ؟ آیا کسی میتواند بگوید مواهب و نعمت های خداوند برای یک نسل هست و برای نسل دیگری نیست ؟ برای یک انسان هست و برای انسان دیگری نیست ؟! بر این اساس ادعای بسته شدن باب اجتهاد بی اساس است؛ چرا که لازمه بسته شدن و ختم ادیان گذشته به وسیله دین اسلام این است که باب اجتهاد به روی هر دو پاشنه خود باز باشد، چنانچه برخی از بزرگان سنت نظیر امام سیوطی از علمای قرن دهم رساله ای در این باب تحت عنوان: "ردیه کسانی که از حرکت بازمانده و نمی دانند که اجتهاد در هر زمان واجب است"- الرد الی من اخلد الارض و جهل ان الاجتهاد فی کل عصر فرض - تألیف کرده اند. ایشان این کتاب را به چهار باب تقسیم کرده و در ابتدای آن نظر علمائی که اجتهاد را در هر زمان واجب کفائی میدانند آورده اند، آنگاه از شوکانی نقل میکند که میگوید: آنکس که فضل خداوند را به برخی افراد منحصر کند و دیگران را از فهم شریعت محروم داند، به خداوند و به دینی که برای همه مردم آمده و به مردم که خداوند به وسیله کتاب و سنت آنان را به عبودیت فراخوانده خیانت کرده است. و اما شرایطی که به مسدود شدن باب اجتهاد کشیده شد یکی شرایط زمانی بود، که در قرن چهارم هجری حکومت اسلامی به دولت ها و مملکت های کوچک تجزیه شد و ارتباط سیاسی آنان گسسته شد و در این ارتباط استقلال فکری آنان ناتوان شد و نشاط علمی آنان ریخت، تعصب های مذهبی علما را فرا گرفت، اطمینان به نفس را از کف دادند، و جدال و مناظره بالا گرفت و... همه اینها باعث شد که در آن مقطع باب اجتهاد بسته اعلام شود تا هر نااهلی خود را به معرکه اجتهاد و استنباط وارد نکند. و روشن است که این یک سیاست شرعی و یک امر موقت بوده که در آن مقطع زمانی به وجود آمده، و هنگامی که آن شرایط از بین رفت دیگر دلیلی وجود ندارد که وضعیت به همان شکل سابق باقی بماند واجتهادی که صحابه و تابعین در طول سه قرن دنبال میکردند متوقف بماند، و ما هیچ دلیل نقلی و عقلی بر بسته بودن باب اجتهاد نداریم. ما میگوئیم؛ همواره باب اجتهاد باز است تا هیچ انسانی از تدبر و دقت و آزادی فکر و مواهب الهی محروم نماند، ما نمی گوئیم باب اجتهاد بسته است و نیاز به بازکردن دارد، ما میگوئیم: باب اجتهاد از همان اول بسته نبوده تا نیاز به گشودن داشته باشد و... (مقرر)