یا اینکه آنان دارای نبوغ علمی و شرایط غیر طبیعی بوده اند که برای دیگران این شرایط هیچ گاه فراهم نمی شود؟! و آیا الزام خلیفه عباسی حجت شرعی است که تخلف از آن جایز نیست ؟!
خلاصه اینکه ما هیچ گونه راه توجیهی برای حصر اجتهاد مطلق و اختصاص اجتهاد از کتاب و سنت به دسته خاصی که بیش از یک قرن پس از پیامبر(ص) زندگی میکرده اند نمی یابیم، با اینکه اینان هرگز به ویژگی های غیرعادی که آنان را تا روز قیامت از دیگران متمایز کند ممتاز نبوده اند، پیش از آنان اساتیدشان و هم عصر آنان ائمه اهل بیت - علیهم السلام - زندگی میکرده اند، و پس از آنان نیز فقهای بسیار زیادی آمدند که علوم و تجربه های گذشتگان را دارا بودند و علاوه بر آن استنباطهای جدیدی از خود داشتند و به شرایط زمان داناتر و نسبت به نیازمندیها و خصوصیات جامعه خویش آشناتر بوده اند.
[علاوه بر آنکه پیشوایان این مذاهب نیز خود به چنین انحصار و انسدادی فتوا نداده اند].
در کتاب "نظام حکومت و اداره در شریعت اسلام" تألیف علی علی منصور آمده است:
و مالک میگفت: من نیز انسان هستم که به خطا میروم یا درست میگویم، در نظرم بنگرید اگر موافق کتاب و سنت است آن را بگیرید و اگر موافق آن دو نیست آن را واگذارید.
و شافعی به پیروان خویش میگفت: من را در هرچه میگویم تقلید نکنید، در آن بیندیشید؛ چرا که این دین شماست.
و امام احمد حنبل میگفت: نه مرا و نه مالک را، نه شافعی و ثوری را تقلید نکنید؛ بلکه [دین را] از آنجا که اینان گرفته اند بگیرید."نظم الحکم و الادارة فی الشریعة الاسلامیة 35/