حسین (ع) یا شهادت زید(ره) مانع از خروج و قیام آنان نگردید. علاوه بر این چگونه میتوان چنین قضاوتی کرد با اینکه اگر برای خروج و قیام کوچکترین فایده ای مگر ظهور خباثت و پلیدی بنی امیه و آشکار شدن باطن آنان و اتمام حجت بر مردم که بر خدا و بر امام زمان خویش حجتی نداشته باشند - علاوه بر تضعیف دولت باطل و درهم شکستن صولت و سطوت آنان - متصور نباشد، باز چنین خروج و قیامی جایز و بلکه واجب بود. امیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه میفرماید: "مرگ در زندگی ذلتمندانه شماست و زندگی در مرگ قهرمانانه شما."فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین. (نهج البلاغه، خطبه 51، فیض 138/، لح 88/) و باز میفرماید: "و من با تمام توان تلاش میکنم تا زمین را از این شخص واژگون و جسم پلید پاک سازم تا سفال و کلوخها از بین دانه های درو شده جدا و ممتاز گردند."و سأجهد فی ان اطهر الارض من هذا الشخص المعکوس و الجسم المرکوس حتی تخرج المدرة من بین حب الحصید. (نهج البلاغه، نامه 25/، فیض 971/، لح 418/)
مشخص است مراد امام (ع) از این شخص واژگون و جسم پلید معاویه است و معاویه از بنی امیه و بلکه از پایه ها و رهبران آنان است و امام (ع) با وی به جنگ و قتال برخاست با اینکه امیرالمؤمنین (ع) از کسانی است که چنانکه در روایت آمده پیامبراکرم (ص) مدت حکومت بنی امیه را به عنوان سر به وی خبر داده بود.
پس شاید مراد آن حضرت در این باره این باشد که وی به وظیفه جهادی خویش عمل مینماید تا نیکان از بدان متمایز شوند، اگر چه در جهاد خویش بالاخره به پیروزی دست نیابد.
و مراد آیه شریفه (و ما جعلنا الرؤیا...) که در متن روایت آمده این است که مردم برای فتنه و آزمایش آفریده شده اند و سلطه ستمگران و از آن جمله بنی امیه یک نوع امتحان و آزمایش است تا خداوند در عالم خارج نیز نیکان را از بدان متمایز گرداند، و در ایام امتحان نیز لطف و انذار خداوند از مردم منقطع نخواهد شد. پس شاید خروج امام حسین (ع) و قیامهایی همانند قیام او از مصادیق انذار و تخویفی است که در آیه شریفه ذکر شده، اما این گونه قیامها جز طغیان و سرکشی حکومتهای جور را نیفزود.
گذشته از همه اینها در صورتی که روایت درصدد بیان وظیفه و حکم شرعی باشد چنانکه ملاحظه میفرمایید مربوط به اهل بیت (ع) است و نمی توان برای سکوت و سکون در این عصر و زمان در مقابل هجوم کفار و صهیونیستها بر کشورهای اسلامی و جمیع شؤون آنان به آن تمسک نمود.