دلیل دوم: [ حکومت، ضرورتی فطری و نیازی عقلی ]
ایجاد نظام اجتماعی و تشکیل حکومت یکی از امور ضروری بشر است. به گونه ای که همه انسانها در تمام مراحل و دورانهای زندگی خود حتی در عصر حجر و زمانی که انسانها در غارها و جنگلها زندگی میکرده اند، به هیچ وجه خالی از نظام اجتماعی و چیزی شبیه دولت نبوده اند؛ چرا که طبیعت انسان با مدنیت و زندگی اجتماعی سرشته شده و زندگانی و معیشت او جز در سایه تعاون و اجتماع و مبادله امکانات و افکار تمامیت و کمال نمی یابد. از سوی دیگر انسانها همواره دارای شهوات و غرایز و تمایلات مختلفی از قبیل خودخواهی، مال دوستی، ریاست طلبی و آزادی طلبی مطلق در آنچه مورد علاقه و اراده آنها قرار گرفته و... میباشند، که ارضای اینها افسارگسیختگی مطلق را میطلبد و در نتیجه منافع فرد با منافع سایرین تزاحم و تصادم پیدا میکند و الزاما برای کنترل آن به قوانین و مقررات و قوه و قدرتی نیاز میافتد که افسارگسیختگی ها را مهار و انسان را در چارچوب قوانین و مقررات کنترل کند. قدرت و نیرویی که نظام اجتماعی را حفظ، و از تعدی و تجاوز مردم نسبت به حقوق یکدیگر جلوگیری، و سرحدات و مرزها را حراست کند.
منظور ما از ولایت و حکومت چیزی جز همین قدرت و نیروی متمرکز نیست؛ و حتی برخی از حیوانات نظیر مورچه و زنبور عسل که به صورت جمعی زندگی میکنند نیز خالی از نظام اجتماعی و فرمانده ای به عنوان امیر و ملکه نیستند.
و اگر تصور شود - تصور محال و یا قریب به محال - که روزی انسانها به مرحله ای از رشد اخلاقی و تکامل اجتماعی و فرهنگی برسند که بین همه آنها ایثار و انصاف حاکم شود و خودخواهی ها از جامعه رخت بربندد، باز در آن صورت هم نیاز به نظامی دارند که امور اجتماعی آنان را سر و سامان بخشیده و نیازمندیهای اجتماعی آنان را برطرف کند؛ مسائلی نظیر برنامه ریزی برای رشد اقتصادی جامعه، تأمین امور درمان و بهداشت، سر و سامان بخشیدن به امور تعلیم و تربیت، طرح و برنامه ریزی برای امور مواصلات و ارتباطات، ایجاد خیابانها و جاده ها و سایر مؤسسات رفاهی برای مردم، گردآوری مالیات برای اداره نظام و مواردی از این قبیل، که به هیچ وجه ضرورت آنها برای اجتماع قابل انکار نیست و در هیچ شرایطی جامعه از آنها بی نیاز نمی باشد، و این امور منحصر به یک شهر و یک کشور و یا عصر و زمان و شرایط خاصی نیست.
روی این اصل آنچه را که از ابوبکر اصم نقل شده که:
"در صورتی که مردم با انصاف رفتار کنند و به یکدیگر ستم روا ندارند، نیازی به حکومت نیست." و یا آنچه از مارکس نقل شده که:
"پس از تکامل جامعه و ایجاد کمون مترقی و از بین رفتن اختلاف طبقاتی نیازی