آفریدگار خویش خداوند سبحان و خانواده و محل زندگی و ارتباطهای سیاسی و اقتصادی، رابطه با رهبری، چگونگی رابطه با سایر ملل و امتها رعایت کند و مسائل دیگری از این قبیل، همه را در درون خویش جای داده است.
نتیجه دوم اینکه دین اسلام منحصر به قوه مقننه و صرف تشریع احکام بدون توجه به قوه مجریه و چگونگی اجرا و اعمال آن در جامعه نیست. بلکه اساس مقررات و احکام اسلام بر پایه حکومت صالحه عادله ای که قدرت بر اجرا و اعمال دستورات آن داشته باشد پی ریزی شده است. در شریعت اسلام قانونگذاری و اجرا در هم آمیخته شده و تشکیل حکومت صالحی که قوانین را اجرا کند از مهمترین برنامه های اسلام است که در سراسر نظام اسلام تنیده شده، به گونه ای که تعطیل حکومت تعطیل بسیاری از احکام اسلام را به همراه خواهد داشت، و به همین جهت است که بر مسلمانان واجب است همواره نسبت به امر حکومت اسلامی اهتمام ورزند.
از بررسی و مطالعه روایات و فتاوایی که خوانده شد به خوبی دو نتیجه فوق استفاده میگردد؛ اما در صورتی که استدلال بر ضرورت حکومت از راه فتاوایی که در آن لفظ "امام" یا "حاکم" بود را مورد مناقشه قرار دهیم و بگوییم: کلام فقها که اموری را به امام یا والی و سلطان موقوف نموده اند از باب رعایت احتیاط و اخذ به قدر متیقن در امور حسبیه است - یعنی اموری که در هیچ شرایطی معطل ماندن آن جایز نیست و هر مؤمنی میتواند انجام آن را به عهده بگیرد - و چنین نتیجه گیری کنیم که ما نمی توانیم به این فتاوا برای تشکیل حکومت استدلال نماییم.
در پاسخ باید گفت، این مناقشه و شبهه را نمی توان به روایات سرایت داد؛ زیرا روایات چنانکه خوانده شد به صراحت بر ضرورت وجود امام و حاکم واجد شرایط که مرجع رسیدگی به امور امت باشد دلالت دارد، و هیچ تردیدی در این مسأله نیست.
دلالت آیات قرآن کریم بر جامعیت اسلام
علاوه بر آنچه از روایات و فتاوا در ارتباط با ضرورت دولت و حکومت خوانده شد، آیات بسیاری از قرآن کریم نیز که در آن به احکام سیاسی، اجتماعی مسلمانان اشاره شده بر این معنا به صراحت دلالت دارد، آیاتی که عموم مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و احکامی را مقرر فرموده که اجرا و پیاده شدن آن نیاز به قدرت و بسط ید دارد، که نمونه هایی از آن را یادآور میشویم:
(انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فسادا ان یقتلوا او