ضرورتی وجود داشته باشد جایز نیست که شخص عادل اموال رهنی را به عادل دیگری یا حاکم واگذار کند؛ و اگر واگذار کرد و تلف شد، شخص اول مسؤول خواهد بود؛ همچنین است اگر یکی از آنها غایب باشد. اما اگر در نگهداری آن عذری داشته باشد، میتواند آن را به حاکم تسلیم نماید... و اگر از طرف کسی که چیزی در گرو اوست بیم خیانت میرود، حاکم میتواند رهن را به شخص امین دیگری منتقل نماید...
اگر مدت قرض سر رسید و بدهکار از پرداخت بدهی خود عاجز بود، در صورتی که طلبکار از طرف او وکالت داشته باشد میتواند رهن را به فروش رسانده و طلب خود را دریافت دارد.
اگر فاقد وکالت بود، بدهکار را به نزد حاکم میبرد تا حاکم او را مجبور به فروش رهن نماید؛ و اگر از فروش امتناع نمود، حاکم میتواند او را بازداشت کند تا به فروش رهن رضایت دهد، و یا اینکه حاکم رأسا اقدام به فروش رهن نموده و طلب طلبکار را پرداخت نماید. و اگر مال مشاعی به رهن گذاشته شد و بین طلبکار و شریک در نگهداری آن مال نزاعی پیش آمد، بر حاکم است که آن مال را خود نگاه دارد و اگر مال منفعتی دارد آن را اجاره دهد. و اگر بدهکار با طلبکار در پول رایج روز نزاعی پیدا کردند و هر کدام پولی غیر از پول معمولی را از دیگری خواستند، حاکم آنها را به قبول پول رایج و غالب مجبور مینماید."شرایع، 80/2 - 82 و 84 - 85.
حکومت و حجر
11 - "حجر شخص بدهکار [ یعنی ممنوع از تصرف کردن او در اموال خود در جایی که تمام اموالش به مقدار بدهکاری اش باشد] ثابت نمی شود مگر با حکم حاکم؛ و در مورد شخص سفیه که آثارش ظاهر باشد، حق آن است که به مجرد ظهور آثار سفاهت در او نمی توان بدون حکم حاکم وی را محجور دانست، و اگر کسی محجور باشد حجر او جز با حکم حاکم از بین نمی رود."شرایع، 102/2.
حکومت و شرکت
12 - "در مال مشترک اگر ضرری از تقسیم در بین نباشد و یکی از شرکا خواهان تقسیم و دیگری مانع باشد، حاکم شخص مانع را ملزم به قبول تقسیم میکند."شرایع، 132/2.
حکومت و ودیعه
13 - "... شخصی که اموالی نزد او به ودیعه و امانت گذاشته شده، نمی تواند آن