باشد که امام و رهبر باید همواره مصلحت جمع را در نظر داشته باشد و نباید مصلحت عمومی را فدای مصلحت شخصی کند ولو اینکه او شخصیت محترم و معروفی باشد.
ب: در این روایت از امیرالحاج تعبیر به "امام" شده است؛ و با اینکه در آن زمان امیرالحاج از طرف خلفای وقت تعیین میگردید، امام (ع) و اصحاب وی درباره حرکت به سوی عرفات و وقوف در آنجا و در مشعر و حرکت از آن دو و سایر اعمال حج از دستورات او اطاعت کرده و به نظر شخصی خود عمل نمی کردند؛ و اگر در یک یا چندین مورد با دستور رسمی حکومت خلفای وقت مخالفت میکردند در تاریخ ضبط و ثبت میشد و امروز برای ما مخالفت آنان روشن بود، در صورتی که چنین نیست و از همین جا کفایت اعمالی که بر اساس حکم حاکم آنان انجام میگیرد آشکار میشود. البته در صورت علم به خلاف کفایت مشکل است، گرچه غالبا شک به خلاف حاصل میشود نه علم به خلاف.در طول مدتی که ائمه معصومین (ع) در زمان حکومت بنی امیه و بنی العباس به حج مشرف میشده اند، درباره مسائل عمومی حج از امیرالحاجی که از طرف حکومت تعیین شده بود تبعیت میکرده اند. گواه این مطلب هم این است که حتی زراره و یا حماد بن عیسی که پنجاه سفر به مکه مشرف شده و در سفر پنجاه و یکم در "جحفه" غرق شد و از دار دنیا رفت، برای یک بار هم نقل نشده است که از امیرالحاج تبعیت ننموده و مثلا اختلافی درباره روز عید قربان با حکومت و امیرالحاج پیدا کرده باشند. به نظر ما در شرایط فعلی در ارتباط با اثبات عید قربان و تبعیت از حکومت حجاز، الزاما نباید به روایات تقیه استناد نمود؛ بلکه به این گونه روایات که مغفول عنه هم بوده است میتوان تمسک کرد که اعمال حج در دست امیرالحاج است و از اعلان آنها در صورتی که داعی بر کذب و خلاف نداشته باشند برای حفظ شوکت اسلام لازم است تبعیت نمود، البته اگر داعی بر خلاف داشتند نظیر ماه مبارک رمضان سال 1404 ه-'ق که میخواستند روز قدس را خراب کنند و در نتیجه 28 روز هم روزه گرفتند! حسابشان جداست. (از افاضات معظم له در درس)
ج: آنچه از اخبار و کتابهای تاریخ استفاده میشود این است که اداره حج همواره به دست حکام و والی ها بوده و همیشه آنان خود به صورت مستقیم و یا نصب امیر و فرمانده بر اعمال و مواقف حج نظارت میکردند.
مسعودی در آخر کتاب تاریخ خویش مروج الذهب کسانی را که پس از فتح مکه (سال هشتم هجرت) تا سال سیصد و سی و پنج هجری، هر سال سرپرستی حج را به عهده داشته اند با ذکر نام یاد نموده است؛ که میتوان به آن مراجعه کرد.از جمله مسائلی که روشن میکند انجام مراسم حج در ارتباط با امر خلافت و حکومت است تعیین امیرالحاج در حج از طرف خلفا در طول تاریخ است. اصولا از زمان پیامبراکرم (ص) و به طور کلی در صدر اسلام سنت و سیره بر این بوده که خلفا(به حق یا ناحق) برای انجام مراسم حج، شخصی را به عنوان امیرالحاج معین کرده اند تا مراسم حج را زیر نظر داشته و حجاج را برای انجام فرایض وقوف در عرفات و مشعر و منی و سایر اعمال هدایت کند. مثلا در سال هشتم هجری شخص پیامبراکرم (ص) امامت حج را به عهده داشت و در سال نهم ابوبکر از جانب رسول خدا(ص) به عنوان امیرالحاج مشخص شد که قرار بود سوره برائت را برای اعلان بیزاری از مشرکین در مکه بخواند، اما بعدا این مأموریت به حضرت علی (ع) واگذار شد. در سال دهم باز شخص پیامبراکرم (ص) امیرالحاج بود. در زمان خلفا نیز گاهی خود خلفا و گاهی کسانی از جانب آنان رهبری حجاج را به عهده داشتند، در زمان خلافت ظاهری حضرت علی (ع) یکی دو سال عبدالله بن عباس و یک سال قثم بن عباس امیرالحاج بودند، و مسأله امیرالحاج در آن زمان آنقدر حایز اهمیت بود که در سالی که بین حضرت امیرالمؤمنین (ع) و معاویه جنگ شدید بود معاویه یک نفر را و آن حضرت یک نفر را به عنوان امیرالحاج به مکه فرستادند که آن دو با هم برخورد پیدا کردند و بینشان اختلاف شدید شد تا در نهایت هر دو طرف شخص ثالثی را به عنوان امیرالحاج قبول کردند. (از افاضات معظم له در درس)