عموم آفریده ولکن امام را به عنوان خلیفه خود در زمین مشخص فرموده که به خاطر استفاده بهتر از آنها تحت سرپرستی و ولایت وی مورد استفاده قرار گیرد، و طبیعی است که یکی از مصالح مهم جامعه نیز اداره زندگی شخص امام و رفع نیازمندیهای شخصی اوست.
این همان چیزی است که در تمام زمانها و کشورها متداول بوده و هست که ثروتهای عمومی جامعه را - که مربوط به شخص و فرد خاصی نبوده و هیچ کس به عنوان تلاش و کار خویش و یا میراث از دیگران مالکیتی بر آنها ندارد - در اختیار حاکم جامعه که نماینده مردم و سمبل مجموعه افراد آن جامعه است قرار میداده اند.(این مباحث در کتاب خمس و انفال به تفصیل طرح شده و ابعاد آن مورد بررسی قرار گرفته است، که در صورت نیاز میتوان مراجعه کرد.)
از همین روست که محدث یگانه و بی نظیر مرحوم ثقة الاسلام کلینی در کتاب فروع کافی برای خمس و انفال، باب و فصلی جداگانه نگشوده، بلکه روایات این دو باب را در مبحث امامت گردآوری نموده، و همین دلیل بر این است که کلینی (ره) نیز این دو را از شؤون رهبری و امامت قلمداد میکرده اند.در اینجا مناسب است جریانی را برای شما نقل کنم تا تفاوت دیدگاهها درباره انفال مشخص تر شود: ما یک وقتی رفتیم خدمت یکی از بزرگان علما که تقریراتی هم داشت، البته ایشان مرا نمی شناخت؛ در آنجا صحبت از انفال شد، من به ایشان گفتم: این انفال و مالهایی که صاحب خاصی ندارد مانند جنگلها، مراتع، بیابانها و میراث من لاوارث له، اینها مال امام به عنوان منصب امامت است و متعلق به عموم جامعه است و باید زیر نظر امام در جهت مصالح جامعه به کار گرفته شود. ایشان فرمودند: خیر، مال شخصی امام است و میتواند تخم کند و بزند به دیوار! من گفتم: برداشت من این نیست که خدا چنین حکمی را تشریع کرده باشد. بالاخره مدتی با ایشان جر و بحث کردم به نتیجه نرسید. پس از اینکه از خدمت ایشان آمدم مرا شناخته بود. خدا رحمتش کند، عصر بود به منزل ما آمد و گفت: تو که رفتی من یک مدتی فکر کردم، مثل اینکه حق با توست و من نظرم را پس گرفتم. خلاصه اینکه این اموال متعلق به عموم جامعه و در اختیار حکومت و امام است و هیچ خان و قلدری نمی تواند از کوه تا کوهی را به اسم خود ثبت بدهد و بعد متر به متر زمینها را بفروشد. اخیرا از مازندران نامه ای برای من آورده بودند که فلان خان، جنگل را از کجا تا به کجا وقف امام حسین (ع) کرده، خوب بیخود کرده، جنگل که مال او نیست، جنگل مال خداست، چه حق داشته که وقف کند، خان بوده و زور داشته جنگل را گرفته، بعدا آمده مثل موقوفات بنیاد پهلوی سابق وقف کرده؛ وقتی که دیده از دستش میرود وقف کرده است مال او نبوده که وقف کند "لا وقف الافی لک" وقف در اموالی که ملک انسان است درست است نه اموالی که متعلق به عموم است و از روی غصب تصرف شده است. (از افاضات معظم له در درس)