بررسی بیشتر میتوان به آنجا مراجعه کرد.
البته این نکته را همین جا باید متذکر شوم که گرچه امامت و رهبری به وسیله بیعت و انتخاب مردم نیز منعقد میگردد و این نظر مورد قبول است و در مباحث آینده نیز با دلایل کافی و وافی به یاری خداوند آن را اثبات خواهیم کرد، اما این انتخاب و بیعت به طور قطع در طول نص این اصطلاح در مباحث آینده نیز به کار میرود و مقصود از آن این است که اعتبار و حجیت بیعت و انتخاب مردم هنگامی است که دلیل قطعی مبنی بر تعیین شخص خاص وجود نداشته باشد، وگرنه دیگر جای انتخاب نیست. (مقرر) و دلیل نقلی است؛ زیرا با وجود نص از جانب پیامبراکرم (ص) که هیچ گاه از روی هوی سخن نمی گوید و نسبت به صالح ترین و لایق ترین فرد جامعه شناخت و آگاهی لازم را دارد، دیگر جایی برای شورا و یا انتخاب مردم باقی نمی ماند، و در این صورت اگر بیعتی هم وجود داشته باشد چیزی جز تأکید بر نص نخواهد بود؛ چرا که خداوند تبارک و تعالی فرمود:
(و ما آتیکم الرسول فخذوه حشر (59): 7. آنچه را پیامبر برای شما آورده است بگیرید.)
علی (ع) و غصب خلافت
امیرالمؤمنین (ع) [خود درباره استبعاد حرکتی که پس از وفات رسول خدا انجام گرفت ] میفرماید:
"هنگامی که پیامبراکرم (ص) از دنیا رحلت فرمود مسلمانان درباره خلافت و حکومت با یکدیگر به نزاع برخاستند، به خدا سوگند هرگز در قلبم خطور نمی کرد و بر ذهنم نمی گذشت که عرب پس از وی (پیامبر) این امر را از اهل بیت او برباید، و اینکه پس از وفات او خلافت را از من دریغ دارند."فلما مضی (ص) تنازع المسلمون الامر من بعده، فوالله ما کان یلقی فی روعی و لا یخطر ببالی ان العرب تزعج هذا الامر من بعده عن اهل بیته و لا انهم منحوه عنی من بعده (نهج البلاغه، فیض 1048/، لح 451/، نامه 62)
و باز در کلامی دیگر میفرماید:
"به خدا سوگند از هنگام وفات رسول خدا تاکنون همواره از حق خویش محروم مانده ام و دیگران را بر من مقدم داشته اند."فوالله مازلت مدفوعا عن حقی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه (ص) حتی یوم الناس هذا. (نهج البلاغه، فیض 59/، لح 53، خطبه 6)
در خاتمه این مبحث بجاست گفتگویی که بین هشام بن حکم (یکی از اصحاب و شاگردان امام صادق (ع" و عمرو بن عبید معتزلی بصری به وقوع پیوسته است