کسی که میداند حب دنیا و مقام و ریاست رأس تمام گناهان است و میداند خطر بازگشت به اعقاب در میان نومسلمانان حجاز همچنان وجود دارد و خداوند این خطر را از قبل گوشزد فرموده که (و ما محمد الارسول قد خلت من قبله الرسل أفان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم)."محمد نیست مگر پیامبری که پیش از وی نیز پیامبرانی بودند، اگر درگذرد به مرگ یا شهادت، شما به دین جاهلیت خود دوباره باز خواهید گشت ؟!)
آیا پیامبری که خود آن گونه که در صحیح بخاری و جاهای دیگر درج شده فرموده است:
"روز قیامت مردانی از امت من را میآورند که فرشتگان دوزخ آنان را به طرف آتش میکشند، من میگویم: خداوند اینان اصحاب من هستند، در جواب گفته میشود: تو نمی دانی اینان پس از تو بدعتها پدید آوردند، و من همان سخن عبد صالح (عیسی)(ع) را میگویم که گفت: تا من در میان آنان بودم خود گواه بر اعمالشان بودم اما از آن هنگام که مرا به نزد خود فراخواندی خود مراقب و نگهبان آنان بودی، آنگاه در جواب من گفته میشود: از آن زمان که تو از آنان مفارقت کردی اینان از دین تو مرتد شده و به اعقاب خویش بازگشت نمودند."یجاء برجال من امتی فیؤخذ بهم ذات الشمال، فاقول: یا رب اصیحابی، فیقال: انک لاتدری ما احدثوا بعدک، فاقول کما قال العبد الصالح : و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم، فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم، فیقال: ان هؤلاء لم یزالوا مرتدین علی اعقابهم منذ فارقتهم. (بخاری، 127/3 در تفسیر سوره مائده؛ و ترمذی، 4/5 در تفسیر سوره انبیاء).
حال آیا چنین پیامبری که علاوه بر مقام نبوت و رسالت، با آن همه عقل و درایت و فراست، و آن همه اهتمامی که به انتشار و گسترش اسلام داشت، میتوان گفت و آیا عقل مجاز میشمارد که گفته شود: چنین پیامبری امر دین و امت را مهمل گذاشته و امر رهبری امت پس از خود را مشخص ننموده و تکلیف مسلمانان را در این امر مهم معین نکرده باشد؟!
چگونه است که اگر رئیس یک اداره و یا کدخدای یک روستای کوچک بخواهد به مسافرتی کوتاه برود کسی را به عنوان جانشین برای خویش مشخص میکند و مردم را برای حل و فصل امور به وی ارجاع میدهد، و یا شخص پیامبراکرم (ص) هنگامی که به یک غزوه و یا مسافرتی تشریف میبردند در شهر کوچک مدینه برای خویش جانشینی مشخص میفرمودند و مردم را در امور خصوصی و عمومی به آنها ارجاع میدادند که اسامی آنها در کتابهای تاریخ ثبت و ضبط است، پس چگونه میتوان به چنین پیامبری نسبت داد که مسأله جانشینی پس از خود را مسکوت گذاشته است ! آیا پیامبراکرم (ص) مسأله مهم جانشینی را پس از خود مبهم گذاشت ؟ آیا این ابهام و اهمال از روی عمد بوده و یا از روی غفلت و فراموشی ؟!