از نظر عقل الزامی و ضروری است، به ویژه اگر مردم خود در تعیین حاکم خویش نقش داشته و بر تداوم حکومت وی متعهد باشند؛ که در این صورت فطرت انسان بر لزوم وفای به عهد نیز گواهی میدهد.
خلاصه کلام و نتیجه
حال با توجه به مطالبی که تاکنون گفته شد میتوان در این بخش، کلام را این چنین خلاصه نمود: در مسأله ولایت و حکومت میتوان مبنا را بر اصل اولی "لا ولایة لاحد علی احد" قرار داد، اما در مقابل آن آیات متعدد قرآن و چهار اصل عقلی وجود دارد که براساس آن ثابت میشود ولایت خداوند و کسانی که از جانب وی به حکومت منصوب شده اند بر اصل اولی مقدم است. و هریک از این چهار اصل عقلی بر اصل اولی حکومت دارند. البته آنان که از حقیقت بهره ای برده و قطره ای از شیرینی معرفت را چشیده اند اثبات ولایت خداوند را به طریق دیگری که به واقع و حقیقت نزدیکتر است میتوانند بیان کنند، بدین گونه که:
تمام موجودات عالم و از آن جمله انسان با تمام هستی و هویت و ظواهر و اعماق و جواهر و اعراض، سایه هایی از وجود حق و پرتوی از ذات اویند. او مالک و ولی موجودات است در ذات و در تکوین، پس جمیع موجودات در مقابل او هیچ گونه هویت و استقلالی از خویش ندارند، و مقتضای این ولایت ذاتی و ملکیت تکوینی لزوم تسلیم اختیاری انسان در مقابل جمیع اوامر و نواهی خداوند است.
و بر همین اساس است که تمام حاکمیتها و ولایتهایی که خداوند سبحان معین و مشخص نموده با حفظ حدود و مراتب خود واجب و لازم میگردد، ولایتهایی نظیر ولایت پیامبران و امامان معصوم (ع) ولایت حاکمان عادل بر جامعه تحت فرمان خویش، ولایت پدر و مادر بر فرزند، ولایت ولی نعمت و معلم و مرشد و... که این گونه ولایتها همه به گونه ای بازگشتشان به ولایت خداوند است و اطاعت از آنان اطاعت از اوست.ظاهرا با این ادله نمی توان ولایت انسانی بر دیگر انسانها را مگر در چارچوب قراردادی که خود مردم پذیرفته اند ثابت کرد؛ ولایت خداوند و ولایت پیامبران و ائمه معصومین (ع) و نیز ولایت اب و جد بر فرزند طبیعی و قابل قبول است، اما ولایت به معنی حاکمیت و فرمانروایی یک انسان غیرمعصوم بر دیگر انسانها بستگی به پذیرش دیگر انسانها در چارچوب یک قرارداد اجتماعی دارد و چیزی نیست که از اصل ارزشمند اولی "لا ولایة لاحد علی احد" به راحتی بتوان دست برداشت. (مقرر)