بلکه اوامر ارشادی است، نظیر اوامری که از فقها در مقام بیان احکام خداوند صادر میشود، که در این صورت گرچه بیان به صورت انشاء است ولی در واقع یک نوع اخبار از حکم خداوند است.
2 - حکم عقل بر ضرورت پیروی از راهنمای خیرخواه
پیروی از راهنمای خیرخواه و مرشد مصلح که انسان را به راه سعادت و فلاح دعوت میکند، پس از اطمینان به صلاحیت و صداقت وی، چیزی است که عقل سلیم بر ضرورت آن گواهی میدهد و عقلای هر جامعه انسان را برای ترک مصالح اساسی و مهمی که دیگران وی را به انجام آن دعوت نموده اند - گرچه از جانب یک انسان دیگری که همانند خود اوست باشد - مورد مذمت قرار میدهند.
3 - حکم عقل بر ضرورت شکرگزاری از ولی نعمت
بزرگداشت کسی که به انسان نعمتی بخشیده و شکرگزاری از احسان کننده چیزی است که عقل به خوبی آن گواهی میدهد، و نیز عقل ترک تشکر از ولی نعمت را قبیح و زشت میشمارد؛ و حتی اگر در مواردی ترک اطاعت از ولی نعمت سبب آزار او و عاق شدن از محضر وی گردد، عقلا انسان را به جهت ترک اطاعت مورد مذمت قرار میدهند؛ مگر اینکه کار مهمتری آن را موجب شده باشد. و همین حکم عقلی یکی از ملاکهایی است که انسان را به وجوب اطاعت از خداوند تبارک و تعالی ملزم میکند.
شاید وجوب اطاعت از پدر و مادر نیز به همین اصل عقلی بازگشت کند؛ زیرا آنان ولی نعمت فرزندند که با شیره جان وی را پرورش داده اند، و شاید همین اصل عقلی ملاک حکم شرعی در وجوب اطاعت از آنان باشد. پس هنگامی که در پدر و مادر جسمانی ما این اصل عقلی را پذیرفتیم، در اولیای روحانی و ولی نعمتهای معنوی که انسانیت انسان به آنها بستگی دارد به طریق اولی باید این اصل را پذیرفت و به همین دلیل باید گفت: اطاعت از پیامبران و پیشوایان عادل از نظر عقل پسندیده و بلکه لازم و واجب است.
4 - ضرورت دولت و حکومت برای جامعه
پیش از این در مقدمه کتاب اجمالا گذشت و در آینده نیز به تفصیل بحث خواهد شد که انسان به مقتضای طبیعت خویش موجودی است اجتماعی و تداوم زندگی برای وی جز در سایه تعاون و اجتماع میسر نیست و همواره لازمه تعاون و اجتماع و زندگی جمعی، برخورد افکار و مصالح افراد با یکدیگر است؛ پس الزاما به قوانین و نظامی نیاز است که آزادیهای افسار گسیخته را مهار و مصالح جامعه را مدنظر قرار دهد و به رهبر و حاکمی نیاز است که آن قوانین را اجرا و امور جامعه را تدبیر و مظالم را برطرف کند، و واضح است که اینها همه مثمرثمر نیست مگر در سایه اطاعت مردم از حاکم جامعه.
پس به طور طبیعی پذیرش ولایت و حکومت صرف نظر از نوع آن برای جامعه