"‏آن که صعود کرد و آن که سقوط کرد; آن که رها شد و آن که گرفتار" از : آقای اکبر گنجی


آن که صعود کرد و آن که سقوط کرد; آن که رها شد و آن که گرفتار
"اکبر گنجی "

 اشاره :
ساختار جهان طبیعت و جهان اجتماع به گونه ای نیست که انسان ها بتوانند به هر چه می‎خواهند دست یابند. راه های بسیاری گشوده است و راه های بسیاری مسدود است . منابع و برساخته های انسانی بی کران نیستند: چهار منبع قدرت ، ثروت ، معرفت و منزلت از منابع کم یاب اند.

نظام های بشری - چه در سطح بین المللی (آمریکا و سومالی ، ژاپن و افغانستان ) و چه در سطح داخل یک کشور (دولت و مردم ، ثروتمندان و فقرا) - به شدت گرفتار نابرابری در توزیع این منابع کم یاب اند. به عنوان مثال ، نمی شود در یک کشور دو نفر به طور هم زمان رهبری سیاسی (پادشاه ، رئیس جمهور، نخست وزیر و...) را در دست داشته باشند. رئیس جمهور شدن یکی در یک دوره معین ، به معنای فقدان این منبع قدرت برای همه افراد آن جامعه ، در آن دوره معین است . آیت الله منتظری با منابع کم یاب چه می‎کرد؟

یکم - رهایی از قدرت :
پس از پیروزی انقلاب اسلامی 1357، آیت الله منتظری به دلیل سوابق مبارزاتی و پشتوانه علمی در فقاهت ، به سرعت به چهره مقبول تبدیل شد. انتظار او این بود که در رأس ساختار سیاسی یک جامعه مسلمان شیعه باید کسی قرار گیرد که افقه و اعلم در فقه باشد (یعنی مرجع تقلید).

البته عدالت هم نقش مهمی در این رابطه بازی می‎کرد. یعنی ، ولی فقیه باید عادل باشد. آیت الله خمینی ، استاد فقه و فلسفه و عرفان ، مصداق حاضر آن مفهوم بود.

به تعبیر دیگر، ولایت فقیه لباسی بود که در حد قد و قامت رهبر انقلاب دوخته شده بود. سوابق مبارزاتی آیت الله خمینی و دفاع او از روش های مسالمت آمیز در مبارزه با دیکتاتوری - آن هم در روزگاری که گفتمان مسلط، گفتمان چریکی بود - هیچ شک و شبهه ای ایجاد نمی کرد.

بدین ترتیب بود که آیت الله منتظری بیشترین نقش را در تصویب اصل ولایت فقیه و ورود آن به قانون اساسی بازی کرد.

جبهه متحد انقلاب به سرعت فرو ریخت ، اسلحه جایگزین استدلال و رفاقت شد، تسخیر قهرآمیز دولت ، آرمانی مطلوب بود.

کردستان ، گنبد، دیگر شهرها و دانشگاه ها به میدان نبرد تبدیل شد. بازداشت های گسترده آغاز گشت . شکنجه و اعدام مخالفان با دیدگاه آیت الله منتظری سازگار نمی افتاد.

شروع به نوشتن نامه های اعتراضی محرمانه به آیت الله خمینی کرد و به رهبران حاکم و دستگاه اطلاعاتی - امنیتی تاخت که چرا چنان می‎کنند.

این چنین بود که فاصله ای پدیدار گشت که روز به روز عمیق و عمیق تر شد تا در نهایت به عزل او از سوی آیت الله خمینی منتهی گردید. بدین ترتیب ، آیت الله منتظری از قدرت "رها" شد و آیت الله علی خامنه ای "گرفتار" قدرت گردید.

او که دیگر نه قائم مقام رهبری بود، نه امکانی برای ارتباط با دیگران داشت ، هنوز گرفتار قدرت بود. مگر هم او نبود که با اصرار، ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کرد؟ مگر هم او نبود که تا عزل از جانشینی رهبری ، چند جلد کتاب در تئوریزه کردن نظریه ولایت فقیه نوشت ؟ باید تکلیف خود و دیگران را با این نظریه معلوم می‎کرد.

اما مسأله مهمی وجود داشت که نسل ما بدان توجه نداشت . افلاطون قدرت را به فیلسوف حکیم سپرد. مارکس قدرت را به پرولتاریا سپرد (بلشویک ها حزب کمونیست را جایگزین پرولتاریا کردند). آیت الله منتظری (اکثر فقها و مذهبیون ) قدرت را به فقیه "عادل " سپردند. انقلاب فرانسه با روبسپیر، انقلاب روسیه با استالین ، انقلاب چین با مائو و انقلاب ایران با آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای نشان دادند که مسأله مهمی که منتسکیو بر آن انگشت نهاده بود، نادیده گرفته شده است .

خطای آنان این بود که می‎گفتند قدرت را به فرد عادل بسپارید. اما منتسکیو گفته بود، اولین چیزی که قدرت از آدمی می‎ستاند، قدرت عدالت ورزی است . تجربه انقلاب ایران ، زمام داری آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای ، مدعای منتسکیو را به عینه برای آیت الله منتظری تأئید کرد و او را به این سو سوق داد. بدین ترتیب بود که با "ولایت مطلقه فقیه " مخالفت کرد. ولایت فقیه را از آن فقیه اعلم و افقه به شمار آورد، و "ولایت فقیه " را به "نظارت فقیه " فرو کاست .

آری آیت الله منتظری از "قدرت " رها شد و آیت الله علی خامنه ای گرفتار قدرت شد، اما تحول دیگر و مهم تر این بود که آیت الله منتظری روز به روز از نظریه ولایت فقیه دور و رها شد و علی خامنه ای روز به روز بیشتر و بیشتر گرفتار نظریه ولایت مطلقه فقیه شد.

فقیه عالی قدر که دستگاه فقهی خود را با حقوق بشر مدرن سازگار می‎کرد، شاید در پایان به این رضایت می‎داد که "ولی فقیه " به چیزی مانند "ملکه انگلیس " تبدیل شود.

نمی دانم این همه توجه به زمامداران سیاسی برای چیست ؟ تمام توجه را باید به تولید، توزیع و کنترل قدرت معطوف داشت . برای این که قدرت ، قدرت عدالت ورزی را نستاند، باید قدرت را با قدرت مهار کرد، نه آن که قدرت را به خوبان سپرد.

به جای بحث و گفت وگو درباره اوصاف اخلاقی زمامداران سیاسی ، باید مردم را قدرتمند کرد تا آدمیانی که گریزی از دولت ندارند، دولت را با قدرت خود کنترل کنند. دموکراسی محصول موازنه قدرت میان دولت و مردم است .

دوم - صعود اخلاقی :
از نابرابری منابع کم یاب قدرت ، ثروت ، معرفت و منزلت سخن گفته شد. اما وضع فضائل و رذائل اخلاقی چگونه است ؟ آیا اخلاق هم منبعی کم یاب است ؟ به تعبیر دیگر، آیا عمل به فضائل اخلاقی از سوی یک فرد یا گروه مانع عمل به فضائل اخلاقی از سوی دیگر افراد و گروه هاست ؟
روشن است که چنین نیست . راست گویی یکی ، مانع راست گویی دیگری نیست . امانت داری یک گروه ، مانع امانت داری دیگران نمی شود. بخشش یکی ، مانع بخشش دیگری نیست .

آیت الله منتظری برابر آیت الله خمینی قرار گرفت ، اما هیچ گاه در این رویارویی فضائل اخلاقی را زیر پا نگذارد. رویارویی او با آیت الله علی خامنه ای هم از این نظر قابل تأمل است .

نقدهای آیت الله منتظری موجود است ، هیچ نوع اهانتی در آن ها وجود ندارد. اما [ . . . ] 
سوم - میراث آیت الله منتظری :
درگذشت آیت الله منتظری را می‎توان درگذشت نظریه ولایت فقیه به شمار آورد. نظریه ای که حتی یک دلیل برای تثبیت آن وجود ندارد، بزرگ ترین نظریه پرداز خود را از دست داد.

شجاعت و صبرش ، نجابت و پاکی اش ، صفا و خلوص اش ، کرامت و پرهیزگاری اش ، همه و همه احترام ویژه ای برای او ایجاد کرده بود که مانع از انکار ته مانده های ولایت فقیه (نظارت فقیه ) توسط دوست داران ایشان می‎شد.

نظریه ولایت فقیه نظریه ای است که تصورش موجب تکذیبش می‎شود. جمهوری اسلامی [ . . . ] مجری احکام فقهی نیست . اکثریت قوانین و سیاست هایی که اجرا می‎شوند، هیچ ربطی به فقه ندارند و نمی توانند داشته باشند; برای این که دین به طور کلی در این حوزه ها ساکت است .

ولایت مطلقه فقیه که آیت الله خمینی تئوریزه کرد، برای حفظ قدرت مجاز است همه احکام اولیه اسلام را تعطیل کند. حتی استالین هم جرأت نکرد بگوید برای حفظ نظام سیاسی (قدرت ) می‎توان کل احکام و اصول مارکسیسم را تعطیل کرد، اما آیت الله خمینی گفت و در پایان هم افزود: "و بالاتر از آن هم مسائلی است ، که مزاحمت نمی کنم ".

او بود که به ولی فقیه اجازه داد کلیه قراردادهای خود با مردم (قانون اساسی و...) را یک جانبه لغو کند. (1)

نظام ولایت مطلقه فقیه موجود، همان چیزی است که آیت الله خمینی تئوریزه کرد. اگر در رأس این ساختار، حسین شریعتمداری ، سردار جعفری ، محمود احمدی نژاد یا نقدی قرار گیرد، باز هم تعارضی با نظریه ولایت مطلقه فقیه ندارد. برای آن که ولی فقیه که در ابتدا مجری احکام فقهی بود، در انتها به تعطیل کننده همه احکام فقهی در پای قدرت تبدیل شد. این نکته مهم را سردار جعفری بهتر از هر فرد دیگری دریافته است . هم او بود که گفت : "حفظ نظام جمهوری اسلامی ایران از ادای نماز واجب تر است ". (2)

مسأله ایران چه بود و چیست ؟ مسأله ، مسأله دولت مطلقه بود و هست . ایرانیان با انقلاب 57 نشان دادند که قادر به سرنگونی دولت مطلقه هستند. اما در عین سرنگون سازی دولت مطلقه از طریق انقلاب ، نتوانستند نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر برسازند.

ممکن است بتوان این نظام را هم سرنگون کرد، اما سرنگونی جمهوری اسلامی ، سرنگونی ولایت مطلقه فقیه نیست .

تا وقتی مردم از طریق سازمان یابی منافع ، علائق ، ترجیحات و هویات متکثر قادر به برساختن انجمن های واسط و قدرتمند کردن خود نشوند، نظام ولایت فقیه پایدار خواهد بود، اگر چه در رأس نظام سیاسی ، سکولارها حاکم باشند.[  . . . ] وقتی یک جامعه شناس به رفتار سیاسی ایرانیان می‎نگرد، از خود می‎پرسد: این اقدام چه ارزشی دارد که آنان دولت مطلقه ولایت فقیه را سرنگون سازند و دولت مطلقه (ولی غیر روحانی ، پدرسالاری ) دیگری را جانشین آن کنند؟ چرا به جای آن که خود را از شر دولت مطلقه رها سازند، برای تصرف دولت مطلقه مبارزه می‎کنند؟ چرا به تجربه های مسالمت آمیز گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر نمی نگرند؟

مبارزه با دولت مطلقه ، میراث ماندگار دو دهه پایانی آیت الله منتظری است . او نظریه سیاسی خود را به گونه ای بازسازی و بسط داد که پذیرای میهمان های ستبری چون دموکراسی و حقوق بشر باشد. او برنده واقعی مبارزات چند دهه گذشته بود.

پاورقی :
(1) سخنان آیت الله خمینی به قرار زیر است :
"حکومت به معنای ولایت مطلقه ... بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد... حکومت ... یکی از احکام اولیه اسلام است ، و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است . حاکم (سلطان ) می‎تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم (سلطان ) می‎تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند; و مسجدی که ضرار باشد، در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند.
حکومت می‎تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است ، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و می‎تواند هر امری را، چه عبادی و یا غیر عبادی است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است ، از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند.
حکومت می‎تواند از حج ، که از فرایض مهم الهی است ، در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند... آن چه گفته شده است که شایع است ، مزارعه و مضاربه و امثال آن ها با آن اختیارات از بین خواهد رفت ، صریحا عرض می‎کنم که فرضا چنین باشد، این از اختیارات حکومت است . و بالاتر از آن هم مسائلی است ، که مزاحمت نمی کنم " (روح الله خمینی ، صحیفه نور، ج 20، صص 451 - 452).

(2) رجوع شود به سایت آفتاب نیوز.