باسمه تعالی
صفحات زندگی سیاسی مرحوم آیت الله العظمی منتظری فصول و بخشهای مختلفی دارد که با گذشت زمان، برخی از این زوایا به مناسبتهای مختلف در محافل و رسانه های گوناگون به ویژه توسط مخالفان و منتقدان منصف یا غیرمنصف، به رخ کشیده میشود. این رویکرد نشان از آن دارد که جای سؤال و شبهه در این رابطه بسیار است که به واسطه فضایی که در آن برهه از زمان ایجاد شده بود به درستی مطرح نشد. به عبارت دیگر در برهه ای از زمان، به اصطلاح "هلوکاست" و "خط قرمزی" وجود داشت که نمی شد شبهات و پرسشها را مطرح کرد به گونه ای که حتی در میان مخالفین آن مرحوم هم پرسشهای حل نشده ای وجود دارد با اینکه در یک "دوئل نابرابر" انبوهی از گفته ها و نوشته ها برای تبیین موضوعاتی خاص از صفحات این کتاب قطور به عرصه جامعه وارد شده است بدون اینکه اجازه انتشار، پاسخگویی و تبیین به این سوی داده شود و آیا این جز "دوئلی نابرابر" نام دارد؟! باری؛ در پی برخی مطالب طرح شده در این ایام، پرسشهایی برای برخی از دوستان مطرح شد. در پی مراجعه به جناب حجةالاسلام و المسلمین احمد منتظری، این مباحث طی گفتگویی بدین جا رسید. امید که این گفتگو بتواند در حد خود به آگاهی بخشی بپردازد. (دی ماه 1393)
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مباحث بسیار مهم، بحث نامه 1368/1/6 از دیدگاه سندی و متنی است. شما در بعضی از صحبت ها و مصاحبه ها فرمودید که این نامه دستخط مرحوم امام نیست. یکی از مقامات قضایی در زمان امام که رابطه خوبی با مرحوم حاج احمدآقا داشت، می گوید که خود احمدآقا به من گفت: این نامه را من نوشتم. حالا این نامه چه به دست خط امام باشد یا به املای ایشان، نامبرده می گوید: ولی امضاء ذیل آن از امام است. با این حال شما بر نظر خویش درباره سند نامه مذکور اصرار دارید؟
درباره سند و محتوای نامه 1368/1/6
بسم الله الرحمن الرحیم. من بارها گفته ام و نوشته ام که اگر بخواهیم این نامه را با آن چهارچوبی که خود مرحوم امام خمینی در وصیّتنامه خود مطرح کردند بسنجیم، میگوییم این نامه از امام نیست برای این که ایشان در وصیّتنامه فرموده اند:"آنچه به من نسبت داده شده یا می شود مورد تصدیق نیست مگر آن که صدای من یا خط و امضای من با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی گفته باشم. "[صحیفه امام، 21/ 451]. این نامه در زمان حیات امام از صدا و سیما پخش نشد، و کارشناسانی هم پس از آنالیز و مقایسه گفتند این نامه خط مرحوم احمد آقاست و نه دست خط امام.
ولی دفتر نشر آثار امام(ره) به عنوان متولی آثار ایشان، آن را تایید کرده است.
درست است ولی امام نگفتند که به تشخیص دفتر نشر آثار امام باشد یا به تشخیص دادگاه ویژه روحانیّت! بلکه گفتند: به تشخیص کارشناسان، و کارشناسان در اینجا یعنی خط شناسان مثلاً انجمن خطاطان.
این نامه در صحیفه امام(ره) که مجموعه گفتاری و نوشتاری امام می باشد چاپ شده است.
مجموعه ای که گفته ها و نوشته های امام(ره) را در بر داشت و در زمان حیات ایشان منتشر شد "صحیفه نور" بود و در آن مجموعه این نامه نیامده است. در این مجموعه که جلد 21 آن در سال 1369 منتشر شد با اینکه نامه 68/1/8 آمده، و در سال 1371 جلد 22 با عنوان مستدرک یعنی اضافاتی که در گذشته چاپ و منتشر نشده؛ که در آن هم نامه 68/1/6 درج نشده است؛ ولی برای اوّلین بار و در پاییز 1378 در مجموعهای با عنوان "صحیفه امام" این نامه اضافه شد. جای این سؤال هست که چیزی که نبوده چرا اضافه شده است؟!
مرحوم آیت الله منتظری در بدو امر که نامه را ملاحظه کردند چه واکنشی داشتند؟
وقتی محتوا را ملاحظه کردند خیلی باعث تعجب ایشان شده بود؛ به دلیل این که امام خمینی استاد اخلاق، عرفان، فلسفه و فقه بود و ایشان بعید می دانست این نامه از چنین شخصیتی صادر شده باشد. من آن وقت نامه ای که دقیقاً با خط و امضای احمد آقا درباره آقای فهیم کرمانی در رابطه با مدرسه کرمانیها بود را آوردم و کنار یکدیگر گذاشتم و ایشان هم تصدیق کردند که این دو تا خط، خط یک نفر است. پس از آن ایشان به نظرم یک نفس راحتی کشیدند که بنابراین استادش با آن توصیفات این را ننوشته است.
مرحوم آیت الله و حضرتعالی به چه مطالبی از نامه نظر داشتید که معتقد بودید این محتوا با منش امام(ره) مناسبت ندارد؟ و چه مواردی را مورد نقد می دانید؟
مواردی از محتوای آن که تاریخی است و جزء مسلّمات محسوب می شود باعث تعجب بود؛ مانند نصب مرحوم مهندس بازرگان که امام(ره) به عنوان رئیس دولت موقت که آن را دولت شرعی و دولت امام زمان خواندند [صحیفه امام، 109/6]. در آن برهه حتّی یک نفر هم نمی گفت که این نصب مورد نظر امام نبوده، اصلاً جای خدشه نبود و کأنّه صددرصد امام، مرحوم بازرگان را به عنوان نخست وزیر موقت تعیین و تأیید کردند. اگر بگویید امام مخالف بود ولی به نظر دیگران اهمیت داد، این سوال مطرح می شود مگر نصب مهندس بازرگان با خود ایشان نبود؟ و اگر هم از اول مخالف بودند این تعابیر به کار رفته درباره دولت موقت چه دلیلی داشت؟! و اگر ناصالح میدانستند چرا با این توصیفات کم نظیر تأیید کردند؟! همچنین آقای ابوالحسن بنی صدر که رئیس جمهور میشود، در آن زمان تمام افراد بیت امام مبلّغ آقای بنی صدر بودند گرچه در بیت آقای منتظری اختلاف نظر بود و بعضی به ریاست جمهوری آقای بنی صدر و بعضی به ریاست جمهوری آقای حبیبی نظر داشتند. یادم هست که از شهید محمد منتظری در شیراز پرسیدند: در بیت پدر شما تمایل به ریاست جمهوری چه کسی است؟ که در پاسخ گفت: در بیت آقای منتظری دموکراسی حاکم است، بعضی می گویند آقای حبیبی و بعضی می گویند آقای بنی صدر. حتّی تا بیست روز قبل از عزل آقای بنی صدر از ریاست جمهوری آیت الله منتظری میگویند: "پس از مشکلاتی که در رابطه با جنگ پیش آمده بود من به امام عرض کردم که فرماندهی کلّ قوا را چرا به ایشان دادید و بهتر بود در اختیار خودتان می گذاشتید یا در اختیار شورایی و یا در اختیار رؤسای سه قوه، تا در یک نفر متمرکز نباشد که هر کار خواست بکند. امام گفتند: نه! آقای بنی صدر خیلی آدم خوبی است." [خاطرات، ج 1، ص 571]. شما همین دو مورد را اگر دقت کنید برایتان سؤال پیش نمی آید که در آن توصیفات و برخوردها با آقایان بازرگان و بنی صدر، با این جمله که با قسم جلاله همراه است که من از اوّل مخالف آنان بودم؛ چه تناسبی جز تناقض میتواند باشد؟!
درباره قائم مقامی مرحوم آیت الله منتظری هم در همین نامه 1/6 آمده: والله از اول مخالف بودم.
در رابطه با قائم مقامی ایشان هم اگر واقعاً امام مخالف بودند در این مسأله با این اهمیّت، جای سؤال دارد که چرا نظر شریفشان را رسماً به خبرگان منتقل نکردند؟! اگر تنها اشاره ای می کردند مجلس خبرگان قطعا اطاعت می کردند. می بینیم پس از سالها یک چیزی گفته شده که ایشان به مرحوم آقای محمدی گیلانی به طور خصوصی گفته بودند این کار را نکنید و آخرش هم خبرگان به این نظر ترتیب اثر نداده اند! اصلاً چنین مطلبی با عقل جور در نمی آید. اگر واقعاً پیغامی از طریق آقای محمدی گیلانی آورده شده، خبرگان اقلاً سکوت می کردند. اگر به مشروح مذاکرات آن روز مراجعه کنید سه نفر از اعضای خبرگان یعنی آقایان: خامنه ای ، هاشمی و امینی در رأس این ماجرا بودند. البته خبرگان در واقع ایشان را انتخاب نکردند بلکه خبرگان نظر مساعد و تمایل اکثریت مردم نسبت به آیت الله منتظری را تأیید کردند. از سوی دیگر بعد از صحه گذاشتن خبرگان بر رأی و نظر مردم، می بینیم مرحوم امام(ره) برخی از اختیارات را که جزء شئون رهبری است به آیت الله منتظری واگذار کردند، و در این واگذاری اختیارات که دیگر محظوری در کار نبود. با این اوصاف، آیا قسم جلاله خوردن که والله من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم چگونه قابل توجیه است؟! در همین نامه در یک قضاوت کلّی درباره بزرگان اسلام و روحانیّت آمده است: "تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام!" حالا بر فرض آقای منتظری مثلاً صلاحیّت قائم مقامی و رهبری را ندارد، آیا درست است بیاییم و در یک اظهارنظر عام بگوییم: بزرگان اسلام همه خیانت کرده اند؟! آیا می توان چنین نسبتی را به بزرگان اسلام داد؟! این جور حرف زدن، به اصطلاح از باب "قضایا قیاساتها معها" میباشد. مطالب دیگری در این نامه هست که نه با شخصیت امام(ره) سازگار است و نه با هیچ عالم دیگری، مگر این که دعوایی در بین باشد که کسی بخواهد با عصبانیت به دیگری پرخاش کند، که این در شأن مرحوم امام نیست. شأن مرحوم امام به دور از این گونه حرفها و مطالب است.
در نامه مذکور خطاب به آیت الله منتظری آمده است: "مطالبی که می گفتید دیکته شده منافقین است؛ افراد بیت شما سهم مبارک امام را به حلقوم منافقین می ریزند..." حضرتعالی به عنوان یک آدم منصف و مستقل که سالها از نزدیک در جریان امور دفتر بودید - گرچه با بعضی از اعضای دفتر هم اختلاف سلیقه هایی داشته اید و این را هم به صراحت در مصاحبه های اخیر مطرح کردید - آیا چنین مواردی که در این نامه مطرح شده است را لمس کرده اید؟
اولاً مبالغی که مردم به دفتر مرحوم آقای منتظری می دادند صرفاً وجوهات شرعیه بود، و در دفتر ایشان مبالغ پرداختی نسبت به جاهای دیگر کمتر بود به دلیل این که منحصر به اخماس و زکوات بود. ثانیا من خودم یک مورد سراغ ندارم که چنین تهمتی مصداق داشته باشد. افراد دفتر نوعا از بزرگانی بودند که خود امام ایشان را می شناختند، مانند آیت الله حاج شیخ محمدصادق تهرانی یا آیت الله حاج شیخ ابوالقاسم رازینی؛ افراد دیگری هم بودند که یا از مبارزان دوران انقلاب بودند یا پدر شهید، جانباز و رزمنده و... خوب بود طی این سالیان مراکز و نهادهایی که این گونه گزارشات را به امام(ره) می دادند حداقل نام تنها یکی از مجاهدین خلق را که در دفتر نفوذ داشته یا پول میگرفته مطرح میکردند.
شاید روی آقای سید هادی هاشمی که برادر سید مهدی و مسئول دفتر بوده حساس بودند.
اگر درباره حجةالاسلام والمسلمین سید هادی هاشمی چنین اتهامی را مطرح می کنند، ایشان بارها بازداشت شده و مقامات زندان می توانستند با سند و مدرک چنین اتهامی را بررسی کنند؛ و حال آن که خودشان هم می دانند چنین اتهامی نادرست است. ایشان جزو زندان رفته ها و کتک خورده های این انقلاب است و علاقه و وفاداری ایشان به امام و فقیه عالیقدر علی رغم تحمل فشارهای بسیار کمتر نشد و ایشان از شاگردان فاضل مرحوم والد بودند.
آیا تمامی کارکنان دفتر یک جور اندیشه و فکر می کردند؟
در بیت و دفتر اختلاف سلیقه در بعضی مسائل وجود داشت که این از محسنات پدر عزیز بود که نمیخواستند همه اطرافیان یکدست و همرنگ باشند، و همواره از تکثّر آراء و نظرات استقبال می کردند.
شما معتقدید به امام گزارشات نادرست می دادند، فکر می کنید چرا این گزارشات و مطالب به امام داده می شد؟
متأسفانه در جمهوری اسلام عدهای مصونیّت آهنین دارند و میدانند هرچه گفتند پیگیری نمیشود. در همین حوادث انتخابات 88 هر سال می بینیم رسماً شخصیتهایی را که روزی نخستوزیر یا رئیس مجلس بودند به راحتی منافق یا وابسته به آمریکا و اسرائیل قلمداد می کنند و تهمت زدن برایشان حدّ و مرزی ندارد. چه بسا با آن ایدئولوژی فاسدی هم که دارند فکر می کنند وظیفه شرعی خود را انجام می دهند که می گویند: اگر کسی مخالف ما بود می توانیم به او تهمت بزنیم تا از چشم مردم بیفتد! این را صریحاً می گویند.
رفت و آمد افرادی که آنها را لیبرال می دانند که انکار نمی کنید؟
اگر مراد از لیبرالها، ملّی مذهبی ها باشد باید عرض کنم که مرحوم آیت الله منتظری افراد این گروه سیاسی را آدمهایی متدیّن و وطن دوست می دانست، افراد عاقلی می دانست که باید از وجودشان در اداره مملکت استفاده بشود. به نظر من اینها کسانی هستند که در برهه های مختلف، امتحان خود را در بعد دینی و ملی به خوبی پس دادند و نشان دادند که واقعاً هم ملّی هستند و هم مذهبی؛ و این که بیایند این جریان پاک را با منافقین مخلوط کنند بسیار ناجوانمردانه است.
یکی از موارد دیگری که در نامه 1/6 خطاب به آیت الله منتظری آمده این جمله است: "شما از تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام اعدام شدند دفاع کردید و آنها را به آلاف و الوف رساندید". ظاهرا منظور از این عبارت، شرکت کنندگان در عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) در منطقه اسلام آباد غرب نبودند چرا که آنها کشته شدند و ممکن است تعدادی فرار کرده باشند. بنابراین منظور چه کسانی میتوانند باشند؟
بله نظر شما درست است که اعدام شدگان جزء آن گروه حمله کننده نبودند. کسانی که مشخص بود که اقدام مسلّحانه کردند، بلافاصله بعد از دستگیری اعدام می شدند و اصلا کسی از آنهایی که در آن عملیات بودند دستگیر نشد، بلکه یا کشته شدند یا فرار کردند. ولی افرادی که در مرداد ماه 67 اعدام شدند کسانی بودند که در محاکم جمهوری اسلامی محکوم به زندان شده و حتی بعضا در شرف آزادی از زندان بودند. آنان که یک برگ اعلامیّه یا یک روزنامه یا کتاب داشتند محکوم به زندان شده بودند، و اگر غیراز این بود خیلی زودتر اعدام شده بودند.
برخی علت اعدام آنها را این گونه بیان می کنند که آنها همزمان با عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) و حمله به اسلام آباد توسط مجاهدین خلق، می خواستند در زندان دست به شورش بزنند، یا گفته می شود آنها بر سر موضع خود باقی مانده بودند و اگر پس از پایان محکومیت آزاد می شدند ممکن بود در کشور خرابکاری کنند. با این وصف، زنده نگه داشتن یا آزادی آنها را کار نادرستی می دانستند؛ بنابراین اعتراض مرحوم فقیه عالیقدر به اعدام آنها را بر اثر بی اطلاعی ایشان می دانند.
شورش کردن در زندان آن هم در زندان های تهران و شهرهای بزرگ و آن هم با اقدامات امنیتی و مأموران مراقب و دیوارهای بلند و سیم خاردار و موانع بسیار، مگر به این سادگی است؟! به نظر می رسد چنین بهانه ای به یک طنز یا شوخی بیشتر شبیه است. نهایتش این است که میگویید: "میخواستند شورش کنند، یا سر موضع بودند و ممکن بود پس از آزادی خرابکاری کنند!" ولی حالا که در حبس هستند قدرتی برای چنین اقداماتی ندارند و چنین اتفاقی نیفتاده؛ بنابراین چرا قصاص قبل از جنایت بشوند؟! اگر برخی هم بر سر موضع باشند، به صرف یک امر اعتقادی و قلبی که محاربه صدق نمی کند. آیت الله منتظری به واسطه نمایندگانی که به زندانها گسیل میداشتند به خوبی از وضعیت زندانها اطلاع داشتند، علاوه بر این که قضات شریفی هم بودند که حقایق را برای ایشان بیان میکردند؛ بنابراین ادعای بیاطلاع بودن معظمله نادرست است.
این گونه که شما وارد بحث میشوید به نظر می رسد در رابطه با سند و متن نامه 1/6 مطالب مفصّلی مطرح است و هر عبارت آن نیاز به بررسی و تحلیل بیشتری دارد. ولی اگر ایراداتی که مطرح فرمودید نپذیریم و اگر کسی این نامه را قبول داشته باشد و بخواهد بر اساس آن قضاوت کند، از طرفی هم پس از 48 ساعت نامه 1/8 را مدّ نظر قرار دهد که تفاوت لحن و محتوایش با نامه اولی در اوج است، به نظر شما می بایست مرحوم آیت الله منتظری را مصداق کدام یک از این دو نامه بداند و بر اساس آن به قضاوت بنشیند؟!
هیچ کدام! اصل و لبّ مطلب در این باره همان است که مرحوم آیت الله منتظری خودشان می گفتند که: "به فرض که این هر دو نامه از امام باشد، من نه مصداق نامه 1/6 هستم و نه مصداق نامه 1/8؛ شخصیت و هویت افراد به نامههای امام نیست. با این که من بیش از شما به امام ارادت دارم ولی این هویت های اعتباری منتسب به غیر هیچ ارزش ندارد؛ هر کس خودش خودش است با خصلت های ذاتی و اکتسابی که واجد است؛ منتظری در حد خودش فردی است مستقل و دارای فکر و نظر، و استاد برخی مسئولین بالای نظام و علمای حوزه علمیه قم و شهرستانها بوده است." (خاطرات معظم له، ج 1، ص 684). علاوه بر این، اشکالات دیگری از سوی مرحوم والد در خاطرات از جلد 1، ص664 به بعد و در کتاب "انتقاد از خود" مطرح کردند، و مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی هم نامه فوق را مورد بررسی و دقت کامل قرار دادند.
[ماجرای اعترافات سید مهدی هاشمی]
یکی از مباحثی که هر از چند گاهی مطرح می شود و مورد استناد و قضاوت قرار می گیرد، بحث اعترافات سید مهدی هاشمی است. بخشی از آن درباره شخص خودش می باشد که ما در این جا بحثی در این باره نداریم ولی بخش عمده ای از اعترافات وی در رابطه با مرحوم آیت الله منتظری، بیت و اطرافیان ایشان است. شما می گویید این اعترافات در محیط عادی و آزاد نبوده و قابل استناد و قضاوت نیست و دلیل آن را تحت فشار فیزیکی و فرا فیزیکی بودن، در محیط عادی نبودن، در سلول انفرادی بودن، تطمیع و تهدید از سوی بازجویان وی می دانید. حضرتعالی در گفتگو با نشریه رمز عبور (شماره7) به آن اشاره کردید. بر چه اساسی چنین ادعایی را مطرح می نمایید؟
بله، اتفاقاً در مصاحبه ای که با مجله مذکور داشتم آنها از من مطالبه مدرک کتبی بر این ادعا داشتند. من به طور کلی عرض می کنم، زندان انفرادی خودش به تنهایی شکنجه است و آن وضع روحی که در سلول برای شخص محبوس ایجاد می شود، بسیار بدتر از شکنجه جسمی است به ویژه اگر مدتش طولانی باشد. یکی از افرادی که طعم سلول را فقط هفده روز چشیده بود نقل می کرد: من دائم در می زدم و می گفتم بیایید مرا کتک بزنید تا تنوعی ایجاد شده و فشار انفرادی کمتر شود. و نیز در زندان انفرادی فرد زندانی کاملا کانالیزه شده و چه بسا آنقدر تحت فشار روحی قرار گیرد که برای رهایی اعترافاتی بکند. ثانیاً در خاطرات سیاسی آقای ری شهری صفحه 92 صریحاً گفته که ما دیدیم که این جور فایده ندارد لذا سید مهدی را تعزیر کردیم!
ولی به عقیده آقای ری شهری شلاقهای زده شده تعزیر است و نه شکنجه!
خب تعزیر، ترجمه دیگری از شکنجه است؛ این جور نیست که یک چیز دیگری باشد. در این کتاب ایشان می گوید دلایل و مدارک جرم توسط متهم برای ما محرز بود ولی او کتمان حقیقت میکرد برای همین 70 ضربه شلاق زدیم تا از کتمان حقیقت دست بردارد! چند تن از دوستان و اقوام سید مهدی شهادت داده اند در ملاقاتی که با او داشتند، به صراحت گفته بود فشارهای روحی و جسمی زیادی بر من وارد کردند که نتوانستم تحمل کنم و آنچه خواستند من هم به آن اعتراف کردم. یکی از طلابی که همزمان با وی بازداشت شد میگفت: از سوراخ درب سلول دیدم سید مهدی را مأموران به دستشویی می برند در حالی که از شدت زخم هایش نمی توانست روی پا راه برود و چهار دست و پا می رفت.
یعنی می فرمایید کسی که اعتراف نمی کند نباید تحت فشار گذاشته شود تا حقیقت را بگوید!
نفس شکنجه شرعا و قانونا ممنوع است با هر بهانه ای و نسبت به هر کسی؛ و اگر اعترافی هم بر این اساس گرفته شود اعتبار شرعی و قانونی ندارد و قابل استناد نمیباشد. مرحوم والد در کتاب "ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة" روایاتی را نقل می کنند که به تعبیر ایشان در حد مستفیض است مبنی بر این که اعتراف زندانی اعتبار ندارد چه رسد به این که مورد تهدید و یا فشار نیز قرار گرفته باشد. (ج 2، ص 378).
شما در جایی گفته بودید که به او قول داده بودند اعتراف کند تا از امام برایش تقاضای عفو کنند ولی فریبش داده و اعترافاتی که گفته بودند تنها برای امام پخش می کنیم در تلویزیون به نمایش گذاشتند.
بله، آقای کیمیایی نقل می کند در حضور آقایان رازینی و فلاحیان به سید مهدی اعتراض کردم این حرفها را چرا درباره مدارس آیت الله منتظری زدی؟! تو اصلا آنجا کاره ای نبودی، چرا مطالب غیر واقعی را مطرح کردی؟! در جواب با تعجب گفته بود: برادران اطلاعات به من قول دادند اینها را بگو فقط می خواهیم بگذاریم امام ببیند و برای عموم پخش نخواهیم کرد! دو نفر دیگر از متهمین بازداشت شده، یعنی آقایان حاج شیخ محمود صلواتی و حسن ساطع هم به این مطلب در حضور آیت الله منتظری شهادت داده اند. (خاطرات، ج 1، ص 612). آقای ری شهری در کتاب خاطرات سیاسی خود به نوعی برخی از همین مطالب را اذعان می کند.
آقای ری شهری البته در کتاب خاطرات سیاسی و سنجه انصاف، مطالبی از قول سربازجو آورده که شکنجه و فشار بر متهمین را انکار می کند.
آنها شکنجه را انکار میکنند، چرا که بازجویان وزارت اطلاعات خودشان متهم و یک طرف دعوا هستند ولی به تعزیر اعتراف دارند. برای بررسی موارد این چنینی باید هیأت بیطرفی در بین باشد که اظهارات طرفین را بشنود و نتیجه را اعلام کند.
گذشته از این بحثی مطرح کردید مبنی بر این که اعترافات وی در بخش مربوط به بیت و دفتر آیت الله منتظری در حالت عادی نبوده و با فشار، تهدید و تطمیع همراه بوده، می خواستم بدانم نظر شما درباره محتوای اعترافات وی در رابطه با دفتر یا خود شخصیّت مرحوم آیت الله منتظری و ادعای خط دهی به ایشان یا دخالت در مدیریت مدارس تحت نظر آن مرحوم و... تا چه حدی قرین به واقعیت است؟
اولاً سید مهدی هاشمی اکثرا ساکن قم نبود. او عضو شورای فرماندهی سپاه و درگیر مسایل نهضتهای آزادی بخش بود و حتی یک روز هم عضو دفتر محسوب نمی شد و در رابطه با مدارس هم هیچ مسئولیتی نداشت و مدارس زیر نظر یک شورا اداره می شد. اما این که گفته می شود روی مرحوم والد تأثیرگذار بوده، هر کسی ممکن است هر چند ناچیز تأثیرگذار باشد؛ کسی که می آید و با یک نفر ارتباط برقرار می کند امکان اثرگذاری وجود دارد، آنچه مهم است این که تصمیم گیری انسان تا چه حدی ناشی از آن تأثیر باشد. این که او در اعترافاتش گفته افکار آیت الله منتظری در اختیار او بوده، چنین مطلبی مسلّما خلاف واقع است. یعنی هیچکس، چه سید مهدی و چه کسان دیگری نمی توانستند فکر و اندیشه مرحوم آقای منتظری را در اختیار خودشان بگیرند. اصلاً شخصیت ایشان به گونه ای بود که اخبار و اطلاعات را از کانالهای مختلف می گرفت و سپس تجزیه تحلیل و سبک سنگین می کرد. جوری بود که حتّی بعضی وقت ها ما در صدد بودیم که خبرهای ناراحت کننده به ایشان داده نشود به ویژه زمانی که کسالتی داشتند ولی موفق نمی شدیم؛ یعنی اوّلین ملاقاتی که افراد عادی و یا مسئولی با ایشان داشتند آنها را به اصطلاح تخلیه اطلاعاتی می کرد و تمام اخبار را می گرفت و اصلا توان کانالیزه کردن ایشان وجود نداشت چون با همه اقشار در ارتباط بود و ارتباطات ایشان بسیار بیشتر از امام خمینی بود که البته طبیعی هم بود چون جوانتر بود و فراغ بال بیشتری داشت و کسی نمیتوانست ایشان را کانالیزه کند. اصولا مرحوم والد اعتقاد داشت برای رسیدن به واقعیت چه در مسایل سیاسی و چه علمی، باید نظرات گوناگون را شنید تا ابعاد قضایا روشنتر گردد؛ از این رو هر روزه یک ساعت به ظهر و یک ساعت به غروب با اقشار مختلف اعم از مسئولان، امامان جمعه شهرها، علمای بلاد و مردم عادی ملاقات بدون حاجب داشتند و آنان به صراحت و شفاف اطلاعات جدیدی از اوضاع داخل و خارج مطرح می کردند. گذشته از این هر روزه به مطالعه روزنامهها، بولتنهای محرمانه ارگانها و وزارتخانه ها و از همه مهمتر نامه ها و شکایات مردم (روزی حداقل 50-60 نامه) می پرداختند و دستور تحقیق از صحت و سقم و پیگیری را صادر می کردند. در این جا به مناسبت بد نیست به نامه ای اشاره کنم که سید مهدی هاشمی در پی دیدار با احمدآقا خمینی و مدتی قبل از بازداشت و اعترافگیری به آیت الله منتظری نوشته که در آن آمده است:" در خاتمه به احمد آقا این مطالب را گوشزد نمودم: ... این که گفتهاند من نعوذ بالله به آیت الله منتظری و دفتر ایشان خط میدهم کذب محض است و نه آیت الله منتظری فردی است که بتوان به او خط داد زیرا دارای مواضع و اندیشه مستقل است و نه دفتر ایشان ارتباطی با من دارد. من نه عضو دفترم و نه کارمند آن، من شاید دو ماه یک بار نیز موفق به ملاقات با آیت الله منتظری نمیشوم." [واقعیتها و قضاوتها/252]. این نامه دقیقا به بخشی از مطالبی میپردازد که بعدا در اعترافات زندان وی آمده است. اگر بخواهیم منصفانه نظر بدهیم مطالب این نامه که در حالت عادی و طبیعی نوشته شده باید مورد قضاوت قرار گیرد نه اعترافاتی که در محیط زندان و فشار بوده است.
آنچه که شما در باره مخدوش بودن اعترافات وی متذکر می شوید از منظر دیگری از سوی خود اداره کل اطلاعات اصفهان مطرح است. در کتاب بن بست، ج 4، صفحه 220 درباره صحت برخی از اعترافات وی به دلیل پیچیدگی شخصیتی اش، آمده: "اطمینان وجود نداشت لذا امکان اعترافات غیرواقعی از سوی وی منتفی نیست به همین دلیل برای حصول اطمینان از صحت اعترافات، همسویی این اعترافات با شواهد و قرائن مورد توجه قرار گرفته و سعی شده از استناد به اعترافاتی که فاقد پشتوانه و در نتیجه فاقد اطمینان لازم بود خودداری شود". فکر می کنید بر اساس چه "قرائن و شواهدی" - به تعبیر ذکر شده در کتاب مذکور - مجموعه اعترافات وی درباره مرحوم آیت الله منتظری و بیت ایشان واجد پشتوانه و اطمینان لازم بود؟
قاعده اش این است که این پرسش را اداره کل اطلاعات اصفهان جواب دهد که بر اساس چه شواهدی اعترافات سید مهدی درباره مرحوم آیت الله منتظری را وحی منزل محسوب و در تلویزیون پخش کرده و با استناد به آن، اقدامات عملی انجام داده و رابطه میان آیت الله منتظری و امام خمینی را مکدر ساختند!
پس از پخش اعترافات از تلویزیون درباره ارتباطش با دفتر، شما چه واکنشی نشان دادید؟
اعترافها در 65/9/18 منتشر شد متعاقب آن در تاریخ 65/9/20 دفتر اطلاعیه داد که متن آن چنین است: "آیت الله العظمی منتظری فرمودند: آقای سید مهدی هاشمی در دفتر این جانب و در مدارس مربوط به این جانب و اداره برنامه های آنها به هیچ وجه دخالت نداشته و اظهارات ایشان نسبت به دو موضوع فوق جداً تکذیب می شود".
آقای مسعود رضایی در مصاحبه با مجله رمز عبور شماره 7 می گوید: سید مهدی هاشمی به واسطه چتر حمایتی آیت الله منتظری وارد سپاه شد و چنان مورد عنایت مرحوم آیت الله منتظری بوده که نزدیکترین فرد به ایشان محسوب می شد و حتی وی را برای ریاست جمهوری قبول داشت. آیا سید مهدی در بدو امر از چه کانالی وارد مسئولیت هایی در کشور شده بود؟
ابتدای ورود سید مهدی هاشمی به سپاه به واسطه پیشنهاد آقای خامنه ای در شورای انقلاب بود که مطرح کردند به همراه شهید محمد منتظری و آقای محسن رضایی، به عنوان مسئولین واحد نهضت های آزادی بخش سپاه اقداماتی انجام دهند. و پس از این که آقای خامنه ای نماینده امام در سپاه شدند آقای فروتن را از روابط عمومی سپاه برداشتند و سید مهدی هاشمی را به جای وی نصب کردند و بعد هم آقای محسن رضایی فرمانده سپاه شد و حکم واحد نهضت های آزادی بخش سپاه را به ایشان داده است. پس از این که سید مهدی هاشمی از سپاه بیرون آمد، مرحوم آقای منتظری در پاسخ استفساریه سید مهدی درباره ادامه کار در نهضت ها، به او حکم می دهند که تا تعیین وضعیت نهضت های آزادی بخش توسط مجلس، با حفظ هماهنگی با نهادهای مربوطه، کار خود را ادامه بدهد. (متن پرسش و پاسخ در این باره در کتاب واقعیتها و قضاوتها، ص661 آمده است). در همین مدت با آقای فلاحیان که معاون وزیر اطلاعات بود در امور نهضت ها همکاری می کرد. بنابراین چنین عنایتی در کار نبوده که حتماً آقای منتظری دو تا پایش را در یک کفش کرده باشد که حتما باید سید مهدی هاشمی دارای پستی باشد بلکه خود آقایان به او مسئولیت دادند.
ما حصل و نتیجه آن چیزی که مرحوم آیت الله منتظری درباره برخورد و بازداشت و محاکمه سید مهدی هاشمی می گفتند چه بود؟
آیت الله منتظری طی نامه ای به امام خمینی خواهان رسیدگی به اتهامات وی بدون هیچ ملاحظه ای شدند. آن چیزی که برای آقای منتظری اهمیت داشت این که ظلم نشود، به هر که می خواهد باشد؛ و سید مهدی هاشمی هم به هر دلیلی و به هر چیزی متهم است نباید مورد ظلم واقع شود؛ و تمام حرفشان هم به امام خمینی این بود که اگر او و دوستانش متهمند چرا مثل متهم های دیگر رسیدگی نمی کنید؟! مرجع رسیدگی به اتهامات دادگستری است شما چرا اطلاعات را وارد قضیّه کردید؟! مرحوم والد می گفتند: دادگاهی احیا شده که جانشین وزیر اطلاعات وقت - آقای فلاحیان - دادستان آن و حاکم شرعش از مرتبطان با این وزارت و ضابط هم همین وزارتخانه است، چگونه می تواند بیطرفانه به این پرونده رسیدگی کند؟! او هم مانند هر متهم دیگری می باید از حق انتخاب وکیل برخوردار باشد. ولی آیا این موارد رعایت شد؟! آیا فردی با این همه اتهامات سنگین که آقای ری شهری سه کتاب درباره آنها نوشته، فقط سه جلسه مختصر دادگاه برای رسیدگی اتهاماتش باید برگزار شود؟! حالا با این که سید مهدی در سال 66 اعدام شده هنوز مانند زمان حیاتش اتهامات جدیدی به وی می زنند، مثلا آقای سلیمی نمین در نامه ای که به آقای سید محمد خامنه ای نوشته، گفته است سید مهدی 27 قتل مرتکب شده است! اگر به او بگویند شروع کن به شمارش چند تا می تواند نام ببرد؟ لابد فکر میکنند دروغشان هر چه بزرگتر باشد بهتر جا می افتد تا جایی که خودشان هم باورشان میشود! این فرهنگ متأسفانه در جامعه ما روز به روز بیشتر میشود؛ چنانچه دیدیم هر ساله همزمان با 9 دی دروغهای تازه تر و جدیدی درباره آقایان موسوی، کروبی و خانم رهنورد اختراع میشود از ناحیه کسانی که مصونیّت دارند و قلم و زبانشان هیچ کنترلی ندارد.
[جریان سوم و ایجاد اختلاف]
حضرتعالی در مصاحبه ای جریان سومی را دخیل دانستید که بین مرحوم امام و آیت الله منتظری را شکرآب کردند و سرانجامش به قضیّه عزل قائم مقام رهبری با آن وضعیّت شد. از آن سوی می توان گفت طی یک پروسه، گزارشات مختلفی خدمت امام می بردند و امام را نسبت به ایشان حساس کردند تا جایی که اتهام خیانت از زبان امام مطرح می شود. امّا از این طرف هم مرحوم آیت الله منتظری به هر حال انتقاداتی را درباره دادگاهها، زندانها، اعدامها، وضعیت سیاسی و اقتصادی مطرح می کردند. فکر نمی کنید اگر بعضی ها می خواستند واقعاً بین ایشان و امام اختلاف بیفتد، به طور حساب شده، اخبار را منفی و به گونه ای خاص به ایشان منتقل می کردند و می خواستند ایشان حساس شده و انتقاداتی را مطرح نمایند تا امام به اتهام تضعیف نظام با ایشان برخورد کند؛ نظر شما چیست؟
قبلا درباره کانالهای اطلاعاتی معظمله درباره اوضاع کشور مطالبی عرض کردم. آنچه شما مطرح میکنید را برخی گفته اند و می گویند: جریانی از دل وزارت اطلاعات این هدف را پیگیری می کرد. ولی مرحوم والد این جور نبود که هر گزارشی می آورند بپذیرد؛ مثلاً عمده اختلاف نظر آقای منتظری و امام خمینی، سر مسأله زندانها بود که آقای منتظری چند نماینده داشتند از جمله حضرات شیخ حسینعلی انصاری، شیخ محمود یزدی و شریعتی سبزواری که این آقایان میرفتند و مستقیما با زندانی ها مراوده و نشست و برخاست داشتند، چند روز در زندان می ماندند و با زندانیان گفتگو می کردند و نتیجه کارشان را به مرحوم آیت الله منتظری منتقل می کردند. آقای سید رحیم موسوی زنجانی هم با این آقایان همکاری داشت. خود ایشان این آقایان را انتخاب کرده بودند بر اساس شناختی که از آنها داشتند که آدمهای صادقی هستند. از مجموع این گزارشات مستندی که می آوردند برایشان مسجّل میشد که وضع زندانیان چگونه است آیا مثلا شکنجه میشوند یا نه؟ موضوع اتهامی چیست؟ و... نتیجه همین بررسیها و نیز اقدام هیأت عفو که ایشان با موافقت امام معین کرده بودند، این شد که تنها در یک مورد 6 هزار زندانی آزاد شدند و به قول مرحوم آقای محمدی گیلانی هیچ مشکلی هم در پی آزادی آنها ایجاد نشد. این که کسانی گزارشات منفی بدهند چه بسا بوده اند ولی من نمی شناسم و مدعی باید دلیل بیاورد. به مناسبت این نکته را بگویم که متأسفانه خیلی ها در جامعه مانند گذشته عافیّت طلبی می کنند؛ یعنی بسیاری از مسئولین بودند و هستند که از نابسامانی ها خبر داشتند ولی هیچ نمیگفتند برای این که میترسیدند سِمت، موقعیت و پستی که دارند زیر سؤال برود. این یک واقعیّتی است که متأسفانه وجود داشته و هنوز هم دارد. در حالی که اگر یک نظام بخواهد برای اصلاح قدم بردارد باید فرهنگ چاپلوسی و مخفی کردن نقاط منفی برای حفظ موقعیت را عوض کند و حتی بگوید کسانی که می آیند و حقایق را می گویند و منتقدند اینها ارج و قرب بیشتری دارند؛ در واقع برگردیم به همان فرهنگ اصیل اسلام که امام صادق(ع) می فرماید: "احَبُ اخوانی الیّ من اهدی الیّ عیوبی" یعنی بهترین برادران من کسانی هستند که عیوب مرا بگویند. نه این که کتمان حقایق کنند تا نظام در عیوب بماند و در لجن فرو برود. در یکی از نامه های مرحوم آقای منتظری به امام این حدیث آمده: "اخوکَ مَن صَدَقکَ لا مَن صَدَّقک" یعنی برادرتان کسی است که به شما راست بگوید نه این که هر چه گفتی تصدیق کند.
[احیای دادسرا و دادگاه ویژه روحانیت برای محاکمه سید مهدی هاشمی]
آقای رازینی در مصاحبه خود با مجله رمز عبور شماره 7، علّت احیای دادگاه ویژه روحانیّت را بعد از این که مدتی تعطیل شده بود، رسیدگی به اتهامات سید مهدی هاشمی می داند و خودش سؤالی را مطرح می کند که چرا دادگستری مرجع رسیدگی به اتهامات وی نشد؟ (مرحوم آیت الله منتظری هم می فرمود این دادگاه در قانون اساسی نیامده و حداقل شعبه ای در دادگستری مخصوص رسیدگی به اتهامات روحانیت میشد نه این که یک دادگاه خلاف قانون اساسی تشکیل شود.) آقای رازینی در پاسخ به این شبهه میگوید: قضات آن وقت تحت نفوذ آقای منتظری بودند و آنها جرأت رسیدگی به جرائم سید مهدی هاشمی را نداشتند برای همین دلیل دادگاه ویژه مجدداً احیا شد. در حالی چنین دلیلی مطرح می شود که دادگاه جنایی اصفهان سالها قبل از این ماجراها و با ابراز تمایل خود سید مهدی به دنبال رسیدگی به پرونده بود. نظر حضرتعالی در این باره چیست؟ آیا واقعاً قضات و سیستم قضایی تحت نفوذ بیت آیت الله منتظری و سید مهدی هاشمی بودند؟
ممکن است چند قاضی تحت نفوذ باشند مثل همیشه که امکان چنین امری وجود دارد اما این که ما بیاییم و کلّ سیستم قضایی را به "تحت نفوذ بودن" متهم کنیم، این اصلاً علاوه بر خلاف واقع بودن، توهین به قضات است. واقعا در بین این همه قاضی در کشور کسانی نبودند که بیطرف باشند؟! الآن هم گاهی در دادگستری یک شعبه ویژه ای برای رسیدگی مثلا برای جرایم اقتصادی یا تخلفات مطبوعاتی یا کارکنان دولت تشکیل می دهند، و برای رسیدگی به امور روحانیّت هم این امکان وجود داشت و دارد که چند قاضی واقعاً بیطرف را برای رسیدگی انتخاب کنند. این اصلاً قابل قبول نیست که حتی یک قاضی هم وجود نداشت که به پرونده سید مهدی هاشمی بپردازد. شاهدش همان است که شما اشاره کردید و پرونده وی از مدتها قبل در دادگستری اصفهان در حال رسیدگی بوده که آیت الله موسوی اردبیلی به عنوان رئیس دستگاه قضاء از شعبه رسیدگی کننده در اصفهان می خواهد پرونده را به تهران بفرستند. آن قاضی که می خواسته طبق قانون عمل کند حاضر نشده بفرستد و میگوید: این پرونده در حال رسیدگی است و ما قانوناً نمی توانیم قبل از صدور حکم آن را بفرستیم؛ ولی با اصرار آقای موسوی اردبیلی مجبور می شود رسیدگی را تعطیل و پرونده را به مرکز بفرستد؛ و بعد وقتی آن قاضی در سفری به تهران از آیت الله موسوی اردبیلی میپرسد چرا این کار را کردید؟! می گوید: آقای مقتدایی به من گفته که چون قاضی همشهری متهم است نمیتواند بیطرف باشد! معنای این حرف این است که همشهری بودن مانع رسیدگی عادلانه به یک پرونده است! آیا این استدلال پذیرفتنی است؟! بعد از این که پرونده را به تهران می فرستد رسیدگی نمی شود و چند سال معطّل می ماند بدون این که هیچ اقدامی بکنند. بنابراین دقیقاً این مسأله بر عکس ادعای آقای رازینی بوده و پرونده طبق روال عادی در حال رسیدگی بوده ولی به بهانه همشهری بودن قاضی از آن جلوگیری کردند. بر فرض اگر شبهه ای هم در مراحل رسیدگی داشتند، در مراحل بعدی، چون که دستگاه قضایی راهکارهای زیادی دارد، می توانستند این حکم را بررسی کنند تا حق به حقدار برسد نه این که با عجله و برخلاف قانون، پرونده را در برهه ای از زمان از دستور کار خارج کنند و سپس چند سال دیگر باز هم به صورت اورژانسی و ضرب الاجلی در اختیار وزارت اطلاعات قرار گیرد؛ اطلاعاتی که از اول با جوسازی هایی که شده بود، معلوم بوده که چهکار می خواهد بکند. آقای فلاحیان با این که خودش در اطلاعات کارمند و معاون آقای ری شهری بوده می شود دادستان و همفکران او هم میشوند قاضی! در نتیجه این مسأله و پرونده را که می شد از مدتها قبل به دور از جوسازی و انگیزه های سیاسی و با روال قانونی بررسی کرد، از روال قانونی خارج کردند و نقاط منفی اش را برجسته کرده، در برهه دیگری از زمان آن را در دستور کار قرار داده و تمام اشکالات اساسی در روند رسیدگی که متوجه دادستان، بازجویان و قاضی و... است را فراموش کرده اند.
آقای رازینی می گوید که خود امام پشت قضیّه پرونده بوده و از من خواست به آن رسیدگی کنم؛ بعد من از امام سؤال کردم که نظر شما درباره پرونده چیست؟ که امام(ره) گفتند: جریان مهدی هاشمی "فوق محارب" است. ظاهراً خود آقای رازینی هم آنجا تعجب می کند که چرا قبل از بررسی دارد حکمی داده می شود. سپس آقای رازینی با امام مباحثه می کند که طبق نظر و فتوای شما اینها محارب نیستند. امام می گویند: نظر آقایان چیست؟ آقای رازینی می گوید: نظری می گوید محارب لازم نیست سلاح داشته باشد بلکه سلاح طریقیت دارد. که امام می گویند: به این نظر عمل کنید.
اظهاراتی از این دست واقعا تعجب آور است! عنوان فوق محارب نه در حقوق هست نه در قرآن و نه احکام اسلام! در تحصیلات علمی و دانشگاهی فوق دیپلم، فوق لیسانس و... وجود دارد اما در فقه اسلام "فوق محارب" نداریم! آنچه در قرآن درباره مجازات محارب است، آیه 33 سوره مائده می باشد که در آن فوق محارب مطرح نشده. از طرف دیگر اتهامات سید مهدی در مورد محارب بودن یا فوق محارب بودن مربوط به قبل از انقلاب است، در حالیکه او پس از انقلاب چند سال عضو فرماندهی سپاه بود و مسئولیتهای مهمی از سوی فرمانده سپاه به او داده شد و کراراً به همراه سایر اعضای شورای فرماندهی به دیدار امام می رفت که عکسهای هم آن موجود است.
نکته جالبی را مطرح کردید؛ سید مهدی تا چه سالی در سپاه ماند و پس از آن چه فعالیت هایی می کرد؟ احتمال نمی دهید در این فاصله زمانی تا دستگیری اقداماتی انجام داده که حکم محارب بر او صدق کرده باشد؟
او در سال 61-62 از سپاه بیرون آمد و تا لحظه ای که دستگیر شد عمدتاً به سر و سامان دادن به واحد نهضت ها تا تعیین تکلیف از سوی مجلس بود، او همچنین به تأسیس مرکزی در قم به عنوان موسّسه تحقیقاتی - انتشاراتی نهضتهای آزادی بخش موفق شد. در این مدت ملاقات هایی با حاج احمد آقا خمینی و آقای هاشمی رفسنجانی داشت و گزارش کارهای خود را به آنان می داد؛ گزارش این ملاقاتها طی نامه هایی به اطلاع مرحوم فقیه عالیقدر می رسید که در کتاب واقعیتها و قضاوتها درج شده است.
در حقیقت شما می خواهید بفرمایید تا زمانی که در سپاه بود مورد تأیید آقایان بود و در مدتی که از سپاه بیرون آمد تا زمان بازداشت فعالیت خاصی نداشت؟
دقیقا! نکته مهم این است که در همین مقطع از طرف آقای هاشمی رفسنجانی و حاج احمد آقا خمینی به وی پیشنهاد میشود که برای مسئولیت فرهنگی به خارج از کشور برود که قبول نکرد. آیا آقایان به کسی که فوق محارب است چنین پیشنهادی را دادند؟! علاوه بر این همیشه یک قاضی عادل می گردد و جزء وظایف اوست که راه احتیاط را پیدا کند نه این که یک راهی با هر فتوایی پیدا کند تا یک کسی را اعدام کند. در حقیقت از فتوای مرجع اعلم زمان که امام خمینی را اعلم می دانستند میباید تبعیّت می کردند، و این اصلاً قابل قبول نیست که خود آن مرجع بیاید بگوید نظر من را بگذارید کنار، و بر اساس فتوای فرد دیگری که آقای رازینی اسمی از او نبرده، این سید را اعدام کنید! آیا دادن چنین نسبتی به مرحوم امام خمینی، چهره ایشان را مخدوش نمی کند؟! متأسفانه آقای رازینی از این سنخ حرفها در جاهای دیگر هم دارد.
مثلا در کجا؟!
آقای مهندس فتح الله ربّانی فرزند مرحوم آیت الله ربانی املشی نقل می کند پس از این که مطرح شد سید مهدی هاشمی در روزهای آخر و در راه بردن به محل اعدام اعتراف کرد که عامل مریضی و فوت مرحوم آیت الله ربانی املشی بوده است، ملاقاتی می کند با آقای رازینی و می پرسد وقتی او چنین ادعایی کرد، چرا شما صبر نکردید تا درباره آن تحقیق کنید؟! آقای رازینی میگوید: "ما وقتی حکم اعدام دادیم تا ده شبانه روز نتوانستیم او را اعدام کنیم چون کلید اتاق اعدام گم شده بود، و آن شب ما می ترسیدیم اگر تأخیر بیندازیم دوباره کلید اتاق اعدام گم شود و او نگهبانان را فریب داده و فرار کند"! اگر الآن این حرفها را به هنرمندان بدهیم، یک کارگردان می تواند یک فیلم طنز برایش بسازد! خب شما باید کلید را پس از پیدا شدن می گذاشتی در جیبت تا مجددا گم نشود. واقعا زشتتر و بی اساستر از این با یک خانواده داغدار میتوان صحبت کرد؟! من با بقیّه حرفهای آقای سلیمی نمین کار ندارم اما در نامه اش به آقای سید محمد خامنه ای گفته است: شما بهتر بود به کارهای علمی خود می رسیدید و در امور تاریخی و سیاسی دخالت نمی کردید؛ حالا آقای رازینی هم بهتر این است که برود به همان اعدامها و... برسد به جای این که بخواهد کارهایش را توجیه فقهی کند و تازه از امام خمینی هم مایه بگذارد و به حیثیت ایشان ضربه بزند!
آقای رازینی در همین مصاحبه می گوید: امام(ره) گفتند پرونده شخصی را محو کنید، ولی درباره اعدام سید مهدی گفته است: به فتوای دیگری مراجعه کرده و او را هر جوری هست اعدام کنید!
این هم از مواردی است که افراد مصونیّتدار میتوانند حتّی نسبت به مرحوم امام بدترین تهمت را بزنند. دفتر نشر آثار امام(ره) که اظهارنظر می کند باید در همین موضوع هم اظهارنظر نماید که آیا امام خمینی یک چنین شخصیّتی بود که بگوید فلان شخص را یک راهی پیدا کنید و اعدامش کنید و در جای دیگر و شخص دیگر به گونه دیگر رفتار کند؟! اینها همه اش تهمتهایی است که مطرح می شود و ما متوّلی پاسخگویی به این اظهارات درباره امام نیستیم؛ ولی تعجب می کنم که نسبت به بعضی از امور مربوط به امام از سوی دیگران اگر کوچکترین اشاره ای بشود یا به مرحوم احمدآقا خمینی، دفتر نشر آثار امام عکس العمل نشان می دهد ولی در برابر چنین تهمت بزرگی که حیثیت تقوایی و فقهی ایشان را زیر سوال میبرد هیچ واکنشی نشان نمی دهد!
[ماجرای اتهام مسموم کردن آیت الله ربانی املشی و پیگیری آن]
شما درباره آقای رازینی مطلبی را مطرح کردید؛ در همین باره آقای رازینی میگوید: ما وقتی آقا مهدی را مدتی آوردیم در اتاقی در همان محل کار خودمان. (که البته این خودش آیا کار غیر قانونی نیست چون که زندانی باید طبق قوانین در مکانی نگهداری شود که زیر نظر سازمان زندانها باشد)؛ بعد می گوید: وقتی که حکم اعدام داده شد و می خواستیم ببریم اعدامش کنیم اعتراف کرد من مرحوم آقای ربّانی را با پودر سرطانزا مسموم کردم، که ما فقط اعترافات را از او گرفتیم و بردیم اعدامش کردیم، چرا که تأخیر اعدام به مصلحت نبود. با توجه با خویشاوندیی که شما با مرحوم آقای ربّانی دارید آیا شما از این اعتراف قبل از اعدام مطّلع شدید و آیا از خانواده آقای ربّانی خواستند که به عنوان اولیای دم اگر شکایتی دارند مطرح کنند؟
اصلا و ابدا به خانواده هیچ گونه اطلاعی ندادند! فقط چیزی که نصیب خانواده مرحوم آقای ربانی شد حرفهای متناقضی بود که پس از اطلاع و پیگیری، هر از چند گاهی تحویل می دادند. وقتی اصل این خبر مطرح شد خانواده مرحوم آقای ربانی بقیّه اعترافها که تلویزیونی و رسانهای شد رسماً اعلام نمیشود؟ و این مسأله با این اهمیّت چرا به صورت خبرهای درگوشی گفته می شود؟ و سؤالات دیگری از این قبیل.
چه زمانی و چگونه از این اعتراف مطلع شدید؟
چند روزی از اعدام سید مهدی در مهرماه سال 1366گذشته بود که آیت الله مؤمن تلفنی به آقا فتح الله فرزند مرحوم آقای ربانی خبر داد که مرگ پدرشان به واسطه مسمومیت ناشی از پودر سرطان زا بوده که سید مهدی اقرار کرده است.
خانواده مرحوم ربانی املشی بیشتر از چه طریقی ماجرا را پیگیری میکردند؟
آیت الله مؤمن با مرحوم آیت الله ربّانی خیلی نزدیک و رفیق بودند به همین دلیل بیشتر از طریق ایشان پیگیری می کردند. آقای مؤمن هم با آقای ری شهری در تماس بوده که در یکی از تماسها، آقای ری شهری می گوید اعتراف درست است و آقای فلاحیّان فعلا مشهد است و وقتی آمد اعلام رسمی می کند. پس از مدتی خبری نشد و باز پیگیری ادامه پیدا کرد. آقای ری شهری گفته بود آقای فلاحیان آمده ولی مریض است و وقتی حالش خوب بشود اعلام میکند. باز هم خیلی طول کشید و خبری نشد! پس از این مراحل، آقای مؤمن خیلی عصبانی شده بود که این چه وضعی است که هر روز یک جواب مسخره ای به من می دهید؟ سرانجام با پیگیری مجدد، آقای ری شهری گفته بود که بله! آقای فلاحیّان می گوید: من یک خوابی دیدم که بنابراین من اعلام نمیکنم.
ظاهراً قصه سر دراز دارد!
اصل ماجرای این اتهام بله و باید روزی به آن رسیدگی شود که حقیقت داشته یا نه و چرا آقایان رسیدگی نکردند، ولی این قصه پیگیری، با خواب دارد تمام می شود؛ آقای مؤمن به آقای ری شهری گفته بود آقای فلاحیان چه خوابی دیده؟! آقای ری شهری به نقل از آقای فلاحیان گفته بود: خواب دیدم آتش بزرگی برافروخته شده است و هرکسی یک مقدار هیزم روی آن میریزد. پساز آن میگوید من دیگر در این قصّه وارد نمی شوم. خلاصه مسأله را با خواب حل کرده بودند. و آقای مؤمن هم عصبانی شده و گفته بود مملکت را با خواب اداره می کنید؟! یعنی حتی به آقای مؤمن هم به مسخره ترین حالت جواب دادند.
با این که این اتهام فقط به صورت یک اعتراف آن هم در راه اعدام بوده و در هیچ محکمه ای هم ثابت نشده - یعنی فرصت ندادند - و خانواده مرحوم آقای ربانی را در نگرانی نگه داشتند با این حال آقای ری شهری بخشی را در کتاب خاطراتش و در سنجه انصاف درج کرده است. (البته در این دو کتاب معتقد است باید رسیدگی می شد، و در ادامه می گوید: هر چند تأخیر اجرای حکم هم به مصلحت نبود!) جالب این است که مرحوم سید احمد آقا که اولین نوشتار را تحت نام رنجنامه خطاب به مرحوم آیت الله منتظری نوشت و در قالب کتابی بدون مجوز هزاران نسخه از آن در کشور پخش شد، از این ماجرا ذکری نکرده است؛ شاید برای ایشان مسجّل و یقینی نبوده یا شاید آقای فلاحیان به عنوان دادستان و یا آقای رازینی به عنوان قاضی و یا شاید آقای ری شهری، این اعترافات را در اختیار ایشان نگذاشته اند. در هر صورت فکر نمی کنید پرونده مرحوم آیت الله ربانی مفتوح است و هنوز شبهاتی دارد و با توجیهات امثال آقای رازینی یا ری شهری کار تمام شده نیست و روزی امکان دارد حقایق روشن شود؟
درست است! این پرونده زوایای پنهانی دارد که برای ما مشخص نیست. یکی از گمانههایی که خانواده مرحوم آیت الله ربانی (با قبول فرضیه قتل) طی نوشتهای به قلم آقای فتح الله ربانی مطرح می کنند این است که چه بسا بخواهند سید مهدی هاشمی را وجه المصالحه قرار بدهند که در آستانه اعدام از سید مهدی خواسته باشند به این قتل اعتراف کند و بخواهند این پرونده بسته شود تا قاتل اصلی که آن پودر سرطان زا را داده تبرئه شود برای همین است که پس از اعدام سید مهدی درباره ماجرای پودر سرطان زا، هیچ کسی را نه به عنوان آمر یا مباشر یا عامل و... دستگیر نکردند. و شبهات دیگر....
آن نامه یا نوشته ای که می فرمایید فرزند مرحوم ربانی نوشتند اگر همان نامه ای است که قبلا منتشر شده است، برخی از این مضامین در آن وجود ندارد.
آن نامه را ایشان به آقای درّی نوشت؛ پس از راه اندازی نمایشگاه پیچک انحراف توسط وزارت اطلاعات تحت امر آقای درّی که مطالب خلافی در آنجا نمایش داده بودند، که ایشان طی نامه ای به آقای درّی تذکر داد. ولی نامه دیگری هست که آقای فتح الله ربانی در نوروز امسال نوشت و مواردی را که در مورد این پرونده میدانست برای ثبت در تاریخ به رشته تحریر در آورد که من این نامه را در اختیار شما می گذارم. [مشروح نوشتار آقای مهندس ربانی املشی در پایان این مصاحبه درج شده است].
با توجه به نکته ای که درباره بی اعتباری برخی از اعترافات سید مهدی به نقل از اداره اطلاعات اصفهان که در کتاب بن بست آورده شد، احتمال نمی دهید وزارت اطلاعات و خود آقای فلاحیان به عنوان دادستان و آقای رازینی به عنوان حاکم شرع به این نتیجه رسیده بودند که برخی از اعترافات مانند مسموم کردن مرحوم آیت الله ربانی املشی فاقد شواهد و قرائن بوده و و در نتیجه نمی توان به آن استناد کرد؟
این یکی از احتمالات است ولی چرا با این وصف، آقای ری شهری آن را در کتابهای خود آورده و در نمایشگاه پیچک انحراف در دوران وزارت آقای درّی مطرح کردند؟! چرا آقای رازینی اخیراً به آن دامن زده است؟!
[اظهارات اخیر آقای سید محمد خامنه ای]
در مجله رمز عبور شماره 7، آقای سید محمد خامنه ای در رابطه با ماجرای مک فارلین اعتقاد دارد که میان دو هاشمی در موضوع ارتباط پنهانی با آمریکا قماری شکل گرفته بود: یکی حواشی اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگری سید مهدی هاشمی. بعد می گوید: سید مهدی بر سر این قمار سرش رفت بالای دار. این تحلیل از سوی آقای خامنه ای تحلیلی را که می گوید جرقه اصلی دستگیری سید مهدی هاشمی ماجرای مک فارلین بوده تأیید می کند و با حرفهای امثال آقای ری شهری، رازینی و... که بحث محارب و فوق آن را مطرح کردند منافات دارد؛ بالاخره چه کسی راست می گوید؟!
بله این شبهات مطرح است و اگر پرونده قضایی سید مهدی روال طبیعی خود را طی کرده بود کار به اینجا نمیرسید که حتی برادر رهبری هم برخلاف نظر رسمی حاکمیت سخن بگوید. متأسفانه کارهایی در خفا صورت گرفته که با حیثیّت جمهوری اسلامی مناسب نیست؛ اینها یک واقعیّتی است که صورت گرفته است؛ و من فکر می کنم بهترین راه حل این است که بیایند انتقاد از خود بکنند و بگویند ما فلان کار را کردیم و نباید می کردیم و از این به بعد می خواهیم بر سبیل صداقت و راستی و یکرنگی حرکت کنیم و واقعیّتها را به مردم بگوییم؛ نه این که بیایند یک دروغی را با یک دروغ دیگر بپوشانند که بعد از آن یک لوازم بدتر دیگری پدید می آید، و باز دروغ سوّمی بگویند که آنها را بپوشاند. این گونه می شود که کار گره می خورد و به تسلسل می انجامد و هر روز ضربه دیگری بر حیثیّت جمهوری اسلامی وارد می شود. در حالی که به قول معروف جلوی ضرر را از هر جا بگیرند منفعت است.
[انتقادات دلسوزانه مرحوم آیت الله منتظری]
برخی مطرح می کنند که بعد از حوادث دهه 60 و اعدامهای دسته جمعی، و به ویژه اعدام مرحوم امید نجف آبادی و سید مهدی هاشمی، آیت الله منتظری به سوی ضدّ انقلاب هُل داده شد و به مرور مخالفتها با امام شدید شد و ضدّ انقلاب پشت سر ایشان سنگر گرفت. آیا واقعاً به نظر شما آیت الله منتظری مصداق این تحلیل ها بود؟ و ضدّ انقلاب پشت سر ایشان سنگر گرفته بود؟
تاریخ خلاف این تصورات و پندارها را نشان میدهد؛ زیرا بعد از همان حوادث، روابط میان بیت امام خمینی و آیت الله منتظری عادی و خوب بود و جلسه سران نظام طبق روال گذشته در حضور ایشان در قم تشکیل می شد و رابطه مسئول دفتر یعنی آقای سید هادی هاشمی با بیت امام و حاج احمدآقا طبق روال ادامه داشت. بنابراین مطالب ذکر شده مسلّما تهمت است و می خواهند ظلمها و کارهایشان را که در حق ایشان کردهاند توجیه کنند. مرحوم والد، نظام را مانند فرزند خودش محسوب میکرد که برای آن زحمات طاقت فرسایی کشیده است. اخیراً در ایّام رحلت ایشان در نشریه صبح صادق دیدم خاطرات آیت الله انواری را درج کرده که می گوید: آقای منتظری چهار ماه [شش ماه] در انفرادی بود و بعد از انفرادی به بند عمومی که آمد یک بحث اصولی را شروع کرد بدون کتاب، و همان بحثی که آقای بروجردی چندین سال قبل مطرح کرده بود تحویل داد و آقای طالقانی خیلی تشویق می کرد و بحث ادامه داشت. یک عالم مجتهد با آن مراتب علمی سالها در زندان و تبعید بوده و شکنجهها را تحمل کرده، خود به خود وابستگی چنین کسی به چنین نظامی بیشاز کسانی است که آخرین لحظه چون دیدند انقلاب پیروز شد به انقلاب پیوستند. پس از برکناری از قائم مقامی رهبری که همه تبلیغات یکطرفه بود آقای منتظری در خاطرات خود میگوید: حتّی ما یک کلمه نمیتوانستیم بگوییم و هیچ امکانات رسانه ای در اختیارمان نبود، ایشان در همان برهه زمانی در نماز جمعه قم شرکت میکردند ولی وقتی عدهای در نماز جمعه علیه ایشان شعار داده و اهانت کردند از شرکت در آن خودداری نمودند. و حتی بعد از زمانی که در همین جمهوری اسلامی پنج سال و چند ماه در حصر غیرقانونی و غیرشرعی به سر برده بودند و طی این سالها این همه به ایشان ظلم شد، با این حال در پی حوادث انتخابات سال 88 ایشان در نامهای صریحاً نوشتند که: "من دست كسانى را كه براى نجات جمهورى اسلامى از بحران زحمت مىكشند مىبوسم؛ و اميدوارم با اصلاحات جدّى در روند كنونى اداره كشور، نظام جمهورى اسلامى كه براى تشكيل و تداوم آن زحمات فراوان كشيده شده است محفوظ و پايدار بماند". (دیدگاهها ج3 ص415) ایشان مرجع تقلیدی است که زجر کشیده انقلاب و پدر شهید و جانباز است و دلسوزانه میگوید من دست آن کسی را میبوسم که برای نجات کشور از بحران زحمت میکشد. آیا چنین کسی را میشود گفت که در مسیر ضدّ انقلاب است؟! حتی نسبت به دست اندرکاران و حاکمان هم دلسوز بودند و نصیحت میکردند و میگفتند من به آقایان میگویم حکومت مال خودتان، ما به آن طمع نداریم اما بیایید حتی برای آینده خودتان هم که شده در رفتارتان تجدیدنظر کنید، کشور را با لجبازی نمیتوان اداره کرد. او معتقد بود ادامه روش فعلی به جدایی مردم از نظام میانجامد و بحران برای کشور درست میشود. ایشان در همین راستا می فرماید: "من خدا را شاهد میگیرم که هرچه راجع به نظام و ایران می گویم قصد خیرخواهی دارم و هدفم این است که حالا که بعد از قرنها یک نظامی به نام اسلام روی کار آمده سوژه کمتر داشته باشد." [دیدگاهها، ج 3، ص 213]
گفته می شود چرا آیت الله منتظری به امام نامه می نوشت و چرا برخی مطالب انتقادی را مطرح میکرد؟! این نامه ها و سخنرانی ها با آن محتوا نشانه فاصله گرفتن ایشان از نظام است.
شما بیایید مطالبی که ایشان متذکر می شدند را بررسی کنید خواهید دید پس از گذشت زمان، آنچه که ایشان مطرح می کرد بسیار به واقعیت نزدیک بود. از باب مثال ایشان درباره وزارت اطلاعات و بدرفتاری در زندانها و وضعیت اقتصادی مردم ایراداتی را مطرح میکرد، دیدیم که مثلا چه تفکری در بافت وزارت اطلاعات وجود داشت که میگفت باید منتقد و مخالف را حذف کرد، و دیدیم که چه قتلهای فجیعی توسط مأموران آن وزارتخانه انجام شد. یا درباره وجود شکنجه در زندانها دیدیم که مواردی افشا شد که حتی افرادی تحت شکنجه در زندان جان خود را از دست دادند؛ و در جریان دستگیری باند سعید امامی حتی بازجوها به همکاران خود هم رحم نکردند و چه شکنجه هایی به همسر سعید امامی دادند تا از او اعتراف بگیرند که علاوه بر اعمال زشت و گناه، با سرویسهای جاسوسی خارجی ارتباط داشته است تا حرف برخی که گفته بودند این باند مرتبط با خارج بوده اند و قتل های زنجیرهای زیر سر خارجی هاست روی زمین نماند. همچنین درباره اعضای دفتر، علاقه مندان و شاگردان مرحوم فقیه عالیقدر چه بدرفتاریها و چه گزارشات کذبی که ندادند! موردی را ایشان از قول مرحوم آقای محمدی گیلانی نقل میکنند که چند نفر از مأموران وزارت اطلاعات در دوران آقای ری شهری متصدی این امر شده بودند تا به دروغ به امام گزارش دهند که منافقین در بیت آقای منتظری نفوذ کرده اند. (خاطرات، ج 1، ص 646). مرحوم آیت الله منتظری بارها می گفتند: "من به امام شدیداً علاقه مند بودم و ایشان بودند که برای اولین بار حکومتی با نام اسلام ایجاد کردند، بنابراین دلم نمی خواست حتی در آینده، سوژه ای علیه ایشان مطرح شود؛ و چون ایشان وقار و چهره ملکوتی داشتند، افراد معمولا به صراحت با ایشان حرف نمی زدند ولی من با صراحت مطالبم را مطرح میکردم و هدفم این بود که سالیان سال همان چهره معنوی و ملکوتی باقی بماند و در آینده قضاوت مردم نسبت به ایشان عوض نشده و شبههای حادث نشود." شما اگر به همین نکته دقت کنید به عمق دلسوزی ایشان نسبت به شخصیت مرحوم امام خمینی پی خواهید برد.
اینها درست ولی یکی از انتقادات مطرح شده این است که اشکالاتی که ایشان از وضعیّت دادگاهها، زندانها، اعدامها، وضعیّت اقتصادی و... داشتند، چرا از طرف رسانه های خارجی پروبال داده می شود و چرا با آنان مصاحبه می کردند؟!
مرحوم آیت الله منتظری همیشه معتقد به شفافیّت بودند و می گفتند غیر از اسرار خاصّ نظامی و امنیّتی یا سیاست خارجی، نباید مردم را نامحرم بدانیم و همیشه کتمان کنیم و روزنامه ها حقّ نداشته باشند انتقاد نموده و واقعیّتها را منعکس کنند، ایشان با سیاست سانسور مخالف بودند و بر آزادی بیان و وسایل ارتباط جمعی همیشه تأکید داشتند. شما می بینید برخی از وقایع در داخل کتمان میشود ولی خبرنگاران و رسانههای خارجی منعکس میکنند و در نتیجه گرایش به شبکههای خارجی و روی آوردن به آنها رو به تزاید است، این را خود مسئولان اعتراف دارند که درصد قابل توجهی از مردم ماهواره دارند. اگر ایشان هم مصاحبه ای با آن رسانه ها داشت، زمانی بود که به کلی تحریم شده و رسانه های داخلی از انتشار سخنان ایشان منع شده بودند و از آن طرف در صدا و سیما و روزنامه ها هر چه میخواستند درباره ایشان دروغ میگفتند و مینوشتند. بارها شد که ما تکذیبیه میدادیم ولی منتشر نمیکردند. و این رویه تا حدی الآن هم در تلویزیون و برخی جراید وجود دارد. مرحوم والد در چنین شرایطی احساس می کردند باید واقعیتهایی را درباره کشور به مردم بگویند، و علاوه بر آن، از خود و از کسانی که به واسطه ایشان مظلوم واقع شدند دفاع کنند و به گوش دیگران برسانند؛ به دلیل این که هیچ راه دیگری نداشتند غیر از این که با رسانه های خارجی گفتگو کنند. خدا رحمت کند مرحوم آقای مطّلبی امام جمعه رضوانشهر را، خیلی آدم خوشمشرب، شیرین و رکّی بود؛ ایشان میگفت: مگر آنهایی که در پاریس با امام خمینی مصاحبه می کردند همه سلمان و ابوذر بودند؟ آنها هم همین بیبیسی و رسانه های آمریکایی بودند. ذکر خیر از مرحوم آقای مطّلبی شد این خبر را ایشان نقل میکرد که: پس از دستگیری سید مهدی هاشمی، به امامان جمعه گفته بودند باید در مورد او در خطبهها صحبت کنید و نوار آن را بفرستید دبیرخانه. آقای مطّلبی در نماز جمعه گفته بود: مردم! شما امروز صبح دعای ندبه خواندید که امام زمان(عج) ظهور کند ولی الآن باید به امام زمان بگویم: آقا! ظهور نکنید چرا که اگر ظهور کنید باند مهدی هاشمی شما را ترور میکنند! پس از آن دادگاه ویژه روحانیت تهران ایشان را احضار کرده بود که چرا قضیه را جوری مطرح کرده ای که باعث خنده حضّار شده ای؟!
ممکن است روش امام مبنی بر مصاحبه با آن رسانه ها را توجیه کنند که ما می خواستیم انقلاب پیروز شود و مجبور بودیم از این وسیله ولو این که اجنبی باشد استفاده کنیم؛ امّا حالا که انقلاب پیروز شده این رسانه ها مخالف انقلاب هستند و آنوقت موافق انقلاب بودند مثلاً همین بیبیسی. به نظر شما بیبیسی امروز با بیبیسی دهه 50 و60 تفاوت دارد؟
من طرفدار هیچ رسانه ای از جمله خارجی نیستم بلکه به دنبال رصد واقعیت هستم از هر رسانه ای باشد، ولی به نظر من بیبیسی یک رسانه ای است که می خواهد اتفاقات را آن جور که هست منعکس کند. این استراتژی را برای اعتبار و سابقه خودش مسلّم می داند و این سیاست را کنار نمی گذارد و نمی خواهد مخاطبین خود را از دست بدهد؛ آنان به منافع دراز مدت توجه دارند و صبر و حوصله کافی هم برای رسیدن به منافع خود دارند. بر عکس متصدیانی که در برخی رسانه های دولتی جمهوری اسلامی تصمیم می گیرند منافع کوتاه مدّت را در نظر داشته، برخی واقعیّات را یا نمیگویند و یا وارونه جلوه میدهند، نتیجه اش این می شود که چشم و گوش مردم به خارج دوخته شود. در جهت رساندن اندیشه و پیام، هیچ تفاوتی نمی کند صاحب آن در چه زمانی و چه کسی باشد. مبارزات و انقلاب که اصالت ندارد، اصالت همان بیان حقایق و رسیدن حق به حق دار است و این که از مظلوم ظلمی برطرف شود؛ این انگیزه هم در قبل از انقلاب و هم پس از آن وجود داشت.
بنابراین و به نظر شما استفاده کننده از این دهلیزهای اطلاع رسانی از نظر عقلی و شرعی خودی و غیرخودی ندارد.
دقیقا! خودی و غیر خودی مطرح نیست که یک عدّه ای مجاز باشند این کار را بکنند یک عدّه ای مجاز نباشند.
[استفاده ابزاری از بزرگان]
در غالب قضایای مختلف مشاهده می کنیم که بسیار از امام خمینی مایه می گذارند و نظرات ایشان را دستمایه بعضی از برخوردهایی می کنند که جامعه پذیرا نیست. به نظر شما چه انگیزه ای وجود دارد که از ایشان مایه می گذارند که کار را پیش ببرند؟
استفاده ابزاری همیشه بوده است. بسا یک کسی بیاید از قوانین اسلام هم استفاده ابزاری کند چنانکه این کار را می کنند. بحثی را آیت الله منتظری بعد از رفع حصر شروع کردند که متأسفانه به علّت کسالت و آثار ناشی از حصر نتوانستند کامل کنند، این بحث در موضوع "سبّ المؤمن" بود. ایشان می گفتند حرمت سبّ، منحصر به مؤمن نیست و به دلیل «لَقد کَرّمنا بَنی آدم» هر انسانی با هر ایده و عقیده ای حرمت دارد و کسی حقّ ندارد به او جسارت کند. بعد به بررسی برداشت معروفی رسیدند که بر اساس حدیث " باهِتُوهُم..." می گوید: بدعت گذاران را بهتان بزنید تا مردم از دور و بر آنها پراکنده شوند! ولی ایشان می فرمودند معنای این دست روایات این است که: باید با آنان بحث علمی و مؤدّبانه انجام داد به گونه ای که آنها را به بُهت و حیرت وا دارد و این "باهتوهم" از ماده بُهت است نه بهتان. تفسیری هم بر خلاف این معناست که واقعاً ضدّ اخلاقی است و در هر جای دنیا مطرح کنید اثرات سویی دارد و نسبت به اسلام بدبینی ایجاد می شود و در ارتباطات میان انسانها اصلاً سنگ روی سنگ بند نمی شود، و بسیاری حق ها باطل می شود و باطل ها حق جلوه می کند. منظورم این است که ببینید برخی از صاحبان تریبون که مصونیّت هم دارند چگونه با تفسیر نادرست از کلام معصوم(ع) به مخالفین خود تهمت می زنند؛ به همین صورت از اندیشه های امام خمینی هم استفاده نادرست می کنند. هر چیزی جنس مرغوبتر داشته باشد سوءاستفاده از آن هم بیشتر است، مثلاً کسی که طلای تقلبی درست می کند خیلی بیشتر کلاه سر مردم می گذارد تا کسی که نقره تقلبی درست کند. هر چه مکتب بالاتر باشد مثل اسلام، تقلّب و سوء استفاده از آن ضرر بیشتری به دنبال دارد.
[صحت استناد خاطرات مرحوم آیت الله منتظری به ایشان]
پرسش دیگر در رابطه با استناد خاطرات مرحوم آیت الله منتظری به ایشان است که هر از چند گاهی مطرح میشود. اخیراً آقای سلیمی نمین و آقای حمید انصاری اظهار نظر کرده که خاطرات ایشان تنظیم شده به نام آیت الله منتظری است! یا مثلاً گفته شده داستان پردازیهای جریان مهدی هاشمی است! و به این وسیله در استناد خاطرات به آن مرحوم تشکیک کرده اند. نظر شما درباره این شبهه چیست؟
خاطرات ایشان ضبط شده و با صدای ایشان موجود میباشد؛ و علاوه بر این پس از تنظیم، خود ایشان چندین بار اصلاحات و اضافاتی را انجام دادند و در صفحه نخست آن با خط و مهر و امضای خود آن را تأیید کردند؛ در بسیاری از موارد و در آثار بعدی شان به مطالب آن استناد کردهاند؛ بارها هم خودشان آن را با دست خود به افرادی می دادند. علاوه بر این، در پاسخ به پرسشهای آقای مهندس مصطفی ایزدی و دیگران صریحاً گفتند: این خاطرات از آن من، و مورد تأیید است و به هیچ وجه این جور نیست که دیگرانی تنظیم کرده باشند. این گونه انکار و شبههافکنی به خاطر شخصیّت آیت الله منتظری است که نمی توانند به نقد خودِ مطالب بپردازند زیرا در مقابل ایشان خود را ناتوان حس می کنند و لذا می آیند اصل قضیّه را منکر میشوند و میگویند این خاطرات از ایشان نیست. علاوه بر این بیش از نصف صفحات خاطرات، به اسناد اختصاص یافته، مگر اسناد را میتوان انکار کرد؟!
[مصادیق محارب و مفسد از دیدگاه مرحوم فقیه عالیقدر]
پرسش پایانی درباره حدّ محارب و مفسد از دیدگاه مرحوم آیت الله منتظری است. مدتی قبل ادعا شده بود اعدام زندانیان سیاسی مطابق با فتوای ایشان درباره محارب و مفسدفیالارض بوده است. اخیرا در یکی از سایتهای تندرو و مخالف اصلاحات ادعا شده که بر اساس نظریه مرحوم فقیه عالیقدر آقایان موسوی و کروبی حکمشان اعدام است! حضرتعالی قبلا در پاسخی به آیت الله موسوی بجنوردی، به طور مفصّل این فتوا را تبیین کردید. لطفاً به طور خلاصه نظر ایشان در این باره را مجدداً مطرح نموده و به این پرسش پاسخ بفرمایید که آیا بنا بر نظریه ایشان، مخالفان سیاسی محارب و مفسدفیالارض محسوب می شوند؟
مرحوم والد در جلد 1 ديدگاهها ص 420، در پاسخ به سؤال از معناي محارب و شرايط صدق آن مرقوم نمودهاند: "...از طرف ديگر بر اساس یک قاعده قطعي و مورد قبول همه فقهاي اسلام در امور مربوط به نفوس و اموال و آبروي افراد، بايد حداكثر احتياط و دقت را نمود، و در مواردي كه از نظر مفهوم يا مصداق شكي وجود دارد، بايد به قدر متيقن آن اكتفا نمود. بر اين اساس قدر متيقّن از معناي "محاربه" عبارت است از موردي كه فرد يا افرادي به منظور افساد و ترساندن و سلب امنيت مردم با استفاده از سلاح و قدرت نظامي اقدام عملي نمايند. در حقيقت استفاده از سلاح و اتكاء به آن جزو ذات معناي محاربه - كه از ريشه حرب است - مي باشد. طبق اين معنا هر گونه ارعاب و ترساندني كه از ناحيه فرد يا افراد مسلّح و يا از طرف حكومتها با اتكاء به نيروي نظامي آنها در جهت اخلال امنيت عمومي و ارعاب آنان انجام شود و براي افساد و بر هم زدن آرامش و تعادل روحي مردم و سلب آزادي آنان باشد مصداق محاربه خواهد بود".
مطابق این نظريه، بديهي است كه عنوان محارب به هيچ وجه بر منتقدين از كارهاي خلاف حاكميت از جمله عزیزان در حصر صدق نمي كند؛ بلكه صدق آن بر كساني است كه با سلاح گرم و استفاده از قدرت نظامي و غيره موجب ترساندن مردم و سلب آزادي آنان در اظهارنظر شدند.
در جلد دوم ديدگاهها، ص77، در پاسخ از معناي محارب و مجازات او مرقوم كرده اند: " محارب كسي است كه با زورِ سلاح، امنيت مردم يا حكومت مردمي را سلب نمايد و به حقوق و اموال و اعراض جامعه تجاوز مسلحانه نمايد. و انتقاد از حكومت هيچ ربطي به براندازي و محارب بودن ندارد. البته در انتقاد نيز بايد حقوق اشخاص حقيقي و حقوقي رعايت گردد و كسي مورد هتك و توهين و افترا قرار نگيرد، ولي در صورت ارتكاب عناوين فوق - يعني توهين و افترا - نيز عنوان محاربه صادق نيست." فهم نظر مرحوم والد در تعريف محارب از عبارات فوق نيازي به توضيح ندارد.
مرحوم آيت الله منتظري در جلد دوم استفتائات، مسأله 2502 در پاسخ به سؤال از شرايط تحقق عنوان محاربه در ابتدا، روايت صحيحه محمد بن مسلم از امام باقر(ع ) را نقل مي كند كه فرموده اند: "هر كس در شهري يا محلي سلاح كشيد و ديگران را زخمي يا ناقصالعضو نمود مورد قصاص واقع مي شود. و هركس سلاح كشيد و كسي را مورد ضرب و شتم و جراحت يا نقص عضو قرار داد و مال او را گرفت ولي او را نكشت او محارب است." (وسائل الشيعه، كتاب الحدود، ابواب حد المحارب، باب1،حديث1). سپس كلام محقق در كتاب حدود شرايع را نقل كرده اند كه فرموده: محارب كسي است كه سلاح بركشد براي ترساندن مردم، خواه در شب باشد يا روز، و يا در خشكي باشد يا در آب، و در شهر باشد يا غير آن. (شرايع، ص958). آنگاه نوشته اند: به علاوه كلمه «محاربه» از حرب مأخوذ است، و حرب و جنگ معمولا با سلاح انجام مي شود. سپس در رابطه با ساير قيود و شرايط صدق محارب اضافه كرده اند: علاوه بر عنوان «سلاح» در بسياري از روايات و فتاواي فقها عنوان «اخافة الناس» نيز مشاهده مي شود؛ بلكه مي توان گفت «قصد اخافة» نيز بايد احراز گردد. بنابراين محارب به كسي اطلاق ميگردد كه به قصد ترساندن مردم و با به كارگيري اسلحه، آرامش و آزادي و امنيت عمومي را سلب نمايد. و اگر هر يك از سه عنوان ياد شده احراز نگردد، عنوان محارب صدق نخواهد كرد؛ يعني اگر سلاح در كار نيست، يا سلاح اظهار شود ولي در حد اخافه نيست، يا خوف محقق شود ولي قصد آن احراز نشود، نمي توان محاربه را به كسي نسبت داد.
سپس ايشان از عنوان سلاح معناي عامي را استفاده كرده اند كه منحصر به سلاح آهني و گرم نمي شود كه امروزه در دنيا معمول است و آن را شامل هر وسيله و ابزار و نيرويي كه موجب ترساندن مردم است ميدانند و ميفرمايند: " به نظر مي رسد عنوان «سلاح» في نفسه موضوعيت نداشته باشد، بلكه اشاره به ابزار نيرو و قدرتي است كه موجب ترساندن مردم ميشود. بنابراين شامل سلاحهاي غيرآهني و آتشي نيز ميشود، و حتي شامل آتش زدن خانه و كاشانه مردم نيز ميشود؛ چنانكه در خبر سكوني آمده است. (همان، باب 3، حديث 1). بنابراين مقصود ايشان از اين كه عنوان سلاح موضوعيت ندارد، اين است كه سلاح "گرم" موضوعيت ندارد. شاهد آن، نظر صريح ايشان در جملات قبل است كه احراز سه عنوان را شرط صدق محارب دانسته اند، و نيز جمله اي كه بعد از آن فرموده اند كه سلاح شامل سلاح غيرآهني و حتي آتش زدن خانه و كاشانه نيز مي شود. همچنين شاهد ديگر، مطلبي است كه در دو جلد ديدگاهها مرقوم نموده اند كه در بالا به آن اشاره شد. بر اين اساس بايد علاوه بر احراز قصد ترساندن و سلب امنيت از مردم و ايذاء آنان، شخص داراي ابزار نيرو و قدرتي باشد كه معمولا موجب ترساندن مردم و سلب امنيت از آنان باشد. از اين رو صرف انتقاد و اظهارنظر با گفتار و نوشتار، راه پيمايي و مانند اينها به هيچ وجه مصداق محاربه نميباشد. علاوه بر این بسیاری از انتقادات و رهنمودها از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر میباشد که از واجبات مسلّم دینی است.
تا این جا به این نتیجه رسیدیم که بنابر نظر مرحوم فقیه عالیقدر عنوان محارب، شامل منتقدین نمی باشد؛ اما آیا عنوان افساد فی الارض به طور مستقل بر آنان صدق نمی کند؟
در مورد مفسد و شرايط صدق آن، مرحوم والد در اين مورد شبهه اي داشتند كه آيا عنوان «افساد في الارض» عنواني است مستقل از عنوان محاربه، و يا اين كه دو عنوان مذكور مشتركا موضوع احكام چهارگانه اي است كه در آيه «اِنَّمّا جَزاءُ الذّينَ يُحارِبُونَ اللهَ وَ رَسُوله وَ يَسعَونَ فِي الارضِ فَساداً...» ذكر شده است. ايشان در ابتدا احتمال اول را تأييد مي كردند و عنوان «افساد في الارض» را مستقلا موضوع احكام مربوطه مي دانستند، ولي پس از تحقيق بيشتر در نهايت به اين نظر رسيدند كه قدر متيقن از آيه محاربه اين است كه هر دو عنوان با هم، جزء موضوع ميباشند.
در رابطه با نظر اول، آيت الله منتظري در پاسخ به سؤالي كه در دهه شصت از ايشان شد مبني بر اين كه ملاك افساد و مفسد چيست؟ مرقوم فرموده اند: "ظاهرا ملاك، فسادي است كه از ناحيه شخص يا اشخاص و يا قدرتي متوجه كيان جامعه اسلامي و يا حيثيّت عمومي اسلام و مسلمين باشد و شامل هر گناهي هر چند كبيره باشد نميشود». (استفتائات، ج 1، سوال 884). و در پاسخ به اين سوال كه آيا بايد نسبت افساد به شخص، نسبت مباشرت باشد يا تسبيب؟ مرقوم فرموده اند: «ملاك تصميم فاعل بر افساد و صدق انتساب است عرفاً هر چند به نحو تسبيب باشد، ولي اگر در كنار فاعل مباشر، يا سبب ضعيف، سبب اقوي وجود داشته باشد، صدق مفسد بر آنها نوعا محل اشكال است، «والحدود تدرأ بالشبهات». (همان؛ و نيز توضيح المسائل، مسأله 3206)؛ و در پاسخ به اين سؤال كه اگر تسبيب لازم است آيا شامل هر سببي هر چند ناقص مي شود؟ در حالي كه سبب ناقص، خود معلول علت ديگر اقوي خواهد بود يا اين كه بايد سبب اصلي و علت العلل فساد و افساد مورد نظر باشد؟ مرقوم فرمودهاند: تسبيب خصوصيتي ندارد، آنچه ملاك است قصد افساد مرتكب، نسبت به كيان فرهنگي يا سياسي يا اقتصادي جامعه اسلامي مي باشد و صدق انتساب عرفي است و با وجود سبب اقوي، صدق مفسد بر سبب ضعيف معلوم نيست، «والحدود تدرأ بالشبهات». (استفتائات، ج 1، سوال 884).
در پاسخ اين سوال كه بنابر اين فرض، در مفاسد اجتماعي كه:
اولا: بيشتر معلول فقر فرهنگي و اقتصادي تواماً هستند، مصداق شرعي «مفسد في الارض» را چگونه بايد جستجو نمود؟ و ثانيا: موقعيت و نفوذ و مقدار تأثير افراد در اصلاح و افساد جامعه به يك ميزان نيست و متفاوت خواهد بود، بنابراين از نظر شرعي نسبت افساد به آنها و ترتب آثار شرعي بر آن چگونه خواهد بود؟
مرقوم نموده اند: «در مواردي كه بدانيم يا احتمال دهيم عمل شخص ناشي از انگيزه هاي اقتصادي و يا فقر فرهنگي شخص بوده و تصميم او بر افساد جامعه و ضربه زدن بر حيثيت عمومي و كيان اسلام و مسلمين محرز نباشد، صدق عنوان مفسد معلوم نيست؛ و در صورت شك، اعدام جايز نيست.» (همان).
در كتاب ديدگاهها، ج 1، ص 423 تصريح كردهاند كه: «افساد نيز مانند هر گناه ديگري كه موجب حد است، از عناوين قصديّه مي باشد و بايد با قصد و علم و آگاهي انجام شود؛ لذا هرگونه فعاليتي كه موجب مفسده عمومي در جامعه مي شود، اگر بدون قصد افساد و بدون علم و توجه باشد، بلكه به انگيزه هاي ديگري انجام شود، حكم افساد بر آن مترتب نيست».
شرط مهم ديگري كه مرحوم آيت الله منتظري در صدق افساد و ترتب حكم آن لازم مي دانستند، گستردگي حوزه افساد است. در اين رابطه ايشان در پاسخ به اين سوال كه: مقصود از «في الارض» در آيه محاربه، كشور است يا منطقه و محدوده خاصي كه افساد در آن محقق شده است؟ هر چند كوچك؟ ولي شكي نيست كه در شرايط كنوني دنيا كه همه كشورها به منزله يك خانه يا يك محله شده اند، هر قسمتي از قسمت ديگر متأثر و منفعل خواهد بود، با اين حال نسبت افساد به قسمتهاي اصلي و ريشه اي داده مي شود يا فرعي ها هر چند دست چندمي را نيز شامل مي شود؟
مرقوم نموده اند: «كشور و منطقه خاص ملاك نيست، بلكه ملاك حيثيت عمومي و كيان اسلام و مسلمين است، و به طور كلي در موارد شك بايد احتياط شود...» (استفتائات، ج1، سوال884).
در همين رابطه در كتاب ديدگاهها، ج 1، ص 423 مرقوم نموده اند: «همچنين در صورتي كه احراز شود قصد افساد يا علم به تاثير عمل مربوطه در بين بوده است، ولكن محدوده فعاليت آن چنان وسيع و گسترده نبوده كه بر آن «افساد في الارض» صدق نمايد، مشمول حكم مفسد نخواهد شد».
لازم به يادآوري است كه آیت الله منتظری در تحقيقي كه در زمان حصر غيرقانوني پيرامون افساد و محاربه داشتند به اين نتيجه رسيدند كه اين دو عنوان هر كدام مستقلا موضوع احكام مذكور در آيه محاربه نمي باشد و قدر متيقّن آن است كه هر دو عنوان صدق كند. ايشان در پاسخ به سؤالات فقهي حجة الاسلام و المسلمين دكتر محسن كديور به تفصيل به اين موضوع پرداخته و ضمن مطالب استدلالي يادآور شده اند: «همانگونه كه هر قتل نفسي مجوز قصاص نيست، بلكه قصاص شرايط خاصي دارد ودر موارد خاصي اجرا ميشود، بسا هر افساد في الارض نيز مجوز اعدام نباشد؛ و شايد شرط آن قيام مسلحانه و صدق عنوان محاربه باشد چنانكه از آيه محاربه واقع بعد از آن به دست مي آيد...» و در نهايت فرموده اند: «قدر متيقّن صورت تحقق هر دو عنوان است...»، (ديدگاهها، ج 1، ص 460).
مرحوم والد در رابطه با تقويت اين نظريه كه دو عنوان افساد و محاربه دو جزء موضوع واحد براي احكام مربوطه است، در استفتائات، ج 2، مسأله 2503 فرموده اند: «... ممكن است گفته شود: چون موصول - يعني الذّينَ - در جمله «و يَسعَونَ فِي الارضِ فَساداً » تكرار نشده است، پس ظاهر آيه اين است كه اين جمله قيد جمله «يُحاربون الله و رسولَه» مي باشد؛ بنابراين هر دو عنوان با هم موضوع واحدي مي باشند براي احكام مذكوره، و هر كدام جزء موضوع مي باشد؛ و در نتيجه احكام براي مطلق محارب نيست، بلكه براي محاربِ مفسد است...»، و سپس فرموده اند: «قدر متيقّن كه مطابق احتياط نيز ميباشد صورتي است كه هر دو عنوان يعني افساد و محاربه صادق باشد».
نياز به توضيح ندارد كه هر كس ابتدايي ترين مسائل فقه اسلام را بداند به خوبي درك ميكند كه مطابق نظريات فقيه عاليقدر عنوان مفسد بر هیچ یک از عزیزان محصور و محبوس صدق نمی کند؛ بلکه چون این بزرگان در جهت اصلاح امور گام برداشتند مصلح هستند؛ و کسانی که در پی محکومیت آنان با استناد و سوء استفاده از احکام شرعی هستند علاوه بر ظلم آشکار به این آقایان ظلم بزرگتری به مکتب و دین روا میدارند؛ چرا که چنین نتیجهگیری میشود که از نظر شرع مقدس، هر کسی انتقاد کند و در برابر کجروی ها ایستادگی کند مفسد است!
(ضمیمه)
نوشتار آقای مهندس فتح الله ربانی املشی
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روز بعد از اعدام مهدی هاشمی، آقای مومن تلفنی به بنده خبر دادند که مهدی هاشمی اقرار کرده که با پودر سرطانزا آقای ربانی را مسموم کرده است. بعد از تلفن ایشان، بلافاصله آقای رازینی، قاضی پرونده را در قم خیابان ایستگاه مرکز قضایی نیروهای مسلح ملاقات کردم. از کیفیت این قضیه پرسیدم. در جواب گفت: «موقعی که مهدی هاشمی را برای اعدام میبردیم، چنین اقراری را کرده است. به خواسته ما، دو بار این مطلب را نوشته است. صدای او را هم ضبط کردهایم. چون فیلمبردارها خواب بودند، از اعتراف او فیلم نگرفتهایم.»
در مورد صحت و سقم این اعتراف سه احتمال ذیل وجود دارد:
احتمال اول - این اعتراف صحیح است و مرحوم پدرم را مهدی هاشمی به وسیله ایادی اش با پودر سرطانزا مبتلا به سرطان کرده و همین امر باعث فوت ایشان شده است.
مسئولین اطلاعاتی و قضایی مربوطه آقایان محمدی ری شهری وزیر اطلاعات و رئیس دادگاه ویژه روحانیت، فلاحیان قائم مقام وزیر اطلاعات و دادستان دادگاه ویژه روحانیت، و رازینی قاضی دادگاه ویژه روحانیت، در صحبتهایی که با آقای مومن، آقای احمد منتظری و بنده داشتند، همگی این اعتراف را صحیح میدانستند. اما لوازم چنین باوری را رعایت نکردند؛ یعنی شخص اعترافکننده را بدون این که کمترین تحقیقی راجع به اعترافش کنند، بلافاصله بعد از اعتراف اعدام کردند. همچنین از اعلام رسمی این مطلب خودداری کردند. در رابطه با این که همه مسئولین مربوطه این اعتراف را درست و صحیح میدانستند، گفتنی است که آقای خامنهای، رئیس جمهور وقت، نیز از طریق مرحوم آقای طاهری خرمآبادی پیغام داده بود که این مطلب را روی سنگ قبر پدرم بنویسیم.
تماسهای مکرر آقای مومن با آقای ری شهری بیشتر در مورد اعلام خبر بود. در یکی از تماسها، آقای ری شهری به آقای مومن میگوید: :«این اعتراف قطعی و صحیح میباشد و آقای فلاحیان این خبر را رسماً اعلام میکند؛ اما در حال حاضر در مشهد است، بعد از مراجعت به تهران، در یک کنفرانس خبری، اعلام خواهد کرد». چون بعد از مدتی این کار انجام نشد، پس از پیگیری آقای مومن، آقای ری شهری میگوید:«فلاحیان مریض است، پس از بهبودی خبر را اعلام میکند». در پیگیری بعدی آقای ری شهری میگوید: «آقای فلاحیان خوابی دیده است و به سبب آن میگوید من این کار را نمیکنم». آقای ریشهری خواب را به این صورت تعریف میکند: «فلاحیان در عالم خواب میبیند که مقدار زیادی هیزم را در جایی جمع میکنند و میخواهند آن را آتش بزنند. میپرسد: چرا این کار را میکنید؟ میگویند میخواهیم تو را در این آتش بیندازیم. او سراسیمه از خواب برمیخیزد. بعد از خواب میگوید: نکند این آتش زیادهرویهایی است که ما در مورد مهدی هاشمی کردهایم؟!» آقای مومن با شنیدن این خواب عصبانی میشود و به ری شهری میگوید: «مملکت را با خواب اداره میکنید؟! احتمال نمیدهید که این آتش، ظلمی است که در حق آقای ربانی و خانوادهاش میکنید؟!»
مطلب دیگری که از لوازم صحیح دانستن این اعتراف است، این است که چرا بعد از اقرار بلافاصله حکم اعدام را اجرا کردند. در حالی که قاعدتاً باید درباره صحت و سقم این اعتراف، نحوه انجام این عمل مجرمانه، شناسایی عوامل دخیل، انگیزه انجام چنین کاری و... تحقیق میشد. اثبات یا عدم اثبات این اعتراف چیزی از جرم او کم نمیکرد که باعث رهایی او از اعدام شود. به گفته آقای رازینی، فاصله بین صدور حکم تا اجرای آن، حدود ده روز بوده است. بنابراین اگر برای جلوگیری از هر نوع اقدام برای رهایی او از اعدام، چنین تعجیلی در اجرای حکم شده است، باید گفت: این اقدام میتوانست در این ده روز هم انجام شود. پس این دلیل قانعکنندهای نیست. پاسخ مسئولین مربوطه درباره چرایی اعدام بلافاصله بعد از اعتراف نیز قابل ذکر است: آنچه به خاطرم میآید، آقای ری شهری در خاطراتش میگوید: «موقع اعدام در تهران نبودم و از این اعترافات بعد از اعدام خبردار شدم.» معنی این حرف این است که آقای رازینی که در شب اعدام همراه مهدی هاشمی بوده است، اصلاً خبر این اعتراف را به آقای ری شهری، وزیر اطلاعات و رئیس دادگاه ویژه روحانیت، نداده است. آقای فلاحیان به آقای احمد منتظری میگوید: «من موقع اعدام تهران نبودم. آقای رازینی مرا از اعتراف، تلفنی، باخبر کرد. گفتم اعدام را به تأخیر بینداز تا درباره این اعتراف بررسی و تحقیق شود. و بر این حرف اصرار کردم. رازینی در مقابل اصرار من گفت: نکند تو هم وابسته به این باندی که این همه اصرار میکنی؟!»
آقای رازینی هم به بنده مطالبی را درباره علت تعجیل در اعدام گفت که در نامه به آقای درّی آوردهام: «میترسیدیم آن شب فرار کند. چون تا آن موقع از حکم اعدام مطلع نبود. آدم زرنگی بود، میتوانست با خرید یکی دو نفر از نگهبانان فرار کند. از طرفی احتمال حمله آمریکا در خلیج فارس را میدادیم. میخواستیم اگر این اتفاق افتاد، مشکل داخلی نداشته باشیم. کلید اتاق اعدام ده شب بود که گم شده بود، آن شب پیدا کرده بودیم، میترسیدیم دوباره گم شود و...!»
موضوع دیگری که آقای مؤمن، همان روزها که پیگیر قضیه بودند، گفتند این بود: آقای احمد خمینی در تماس تلفنی به ایشان گفته است: «من احساس میکنم حاجخانم و آقافتحالله، همسر و فرزند مرحوم آقای ربانی، من را مانع اعلام خبر اعتراف میدانند، در حالی که این گونه نیست.» من پس از شنیدن این مطلب، به آقای مؤمن گفتم: «چنین احتمالی حتی در ذهن ما هم خطور نکرده بود تا احیاناً آن را به زبان آورده باشیم و وی از آن آگاه شده باشد و باعث شود چنین چیزی را به شما بگوید. ما اصلاً ارتباطی بین این قضیه و ایشان نمیدیدیم، ولی گفته ایشان باعث ایجاد شبهه میشود.»
احتمال دوم - این اعتراف صحت ندارد. در این احتمال، مهدی هاشمی که خود را در چند قدمی اعدام میدیده، چنین دروغی را گفته است به امید این که در اعدام تأخیری حاصل شود و در این فاصله اقدامی برای نجات او از اعدام صورت گیرد.
هرچند آقای رازینی، در همان ملاقات، به بنده گفت مهدی هاشمی به هیچ وجه موضوع اعدام را جدی نگرفته بود و تا آخرین لحظه خیال میکرد ما شوخی میکنیم. همانگونه که در توضیحات احتمال اول گفته شد، مسئولین اطلاعاتی و قضایی مربوطه، در صحبتهایی که با آقای مؤمن، آقای احمد منتظری و بنده داشتند، هیچگاه این احتمال را مطرح نکردند. از این رو در خاطراتشان و در نمایشگاههای وزارت اطلاعات و... این اعترافات را مطرح میکردند. اگر آن را قبول نداشتند و صحیح نمیدانستند، حداقل باید در قبال آن سکوت میکردند.
احتمال سوم - این اعتراف صحت ندارد. فرق این احتمال با احتمال دوم در این است که در احتمال دوم این اعتراف دروغ به ذهن مهدی هاشمی که در چند قدمی اعدام بود رسیده است، ولی در احتمال سوم کسی از در خیرخواهی، این موضوع را به او القا و راهنمایی کرده است که این اقرار دروغ را بکن تا با تأخیر در اجرای حکم، امکان اقدام برای رهایی تو از اعدام فراهم شود. دروغ بودن این اعتراف نیز بعداً بر مسئولین آشکار خواهد شد و مشکلی از این ناحیه متوجه او نخواهد شد. چون این اعتراف در موقع بردن او به اتاق اعدام انجام شده است، مشخص است که شخص راهنمایی کننده از چه کسانی میتواند باشد. مطرح شدن این احتمال به سبب برخورد مسئولین مربوطه با این قضیه است. (در بررسی احتمال دوم، این برخورد تا حدودی تشریح شد.)
نتیجه صحت احتمال سوم این است: اگر شخصی که مرحوم شده است، علت فوتش قتل باشد و در زمان فوت موضوع قتل مطرح نباشد، این امکان همیشه وجود دارد که موضوع جنایت در آینده مشخص شود، پروندهای مفتوح و قاتل شناسایی و مجازات شود. اما در صورت قبولکردن احتمال سوم، این امکان منتفی میشود. در این احتمال، مقتول که رفته است، قاتل هم شناسایی و به جزایش رسیده است، لذا با چنین اعترافی پرونده مختومه میشود و دیگر موضوعی برای بررسی در آینده باقی نمیماند. در نتیجه قاتل اصلی در امان خواهد بود.
جنایات و شقاوتهایی که مأموران رسمی وزارت اطلاعات در قتلهای زنجیرهای انجام دادند و سایر جنایات واقعشده در این کشور باعث میشود که احتمال سوم نیز بتواند مطرح شود.
فتح الله ربّانی - نوروز 1393